قار قار

شعر و نقد ادبی

قار قار

شعر و نقد ادبی

معجزه در کلام !

 

 

در واکاوی و خوابینش خواندیدنی "بذر افشانی در مزرعه ی تاریک" ، به امکانات عجیبی در گزاره سازی بر می خوریم که نشان می دهد انواع و اقسام ترکیب های بین واژگانی ، در زبان فارسی قابل تصور و ممکن است . البته بسیاری از گزاره های به دست آمده ، شاید در نگاه نخست ، خیلی هم "شاعرانه" به نظر نرسد ، ولی با اندکی تامل ، پی می بریم که اتفاقن همین گزاره های مثلن غیر شعری ، درخودشان چه افق های شاعرانه ای دارند که وقتی باز می شود ، خودآگاه و ناخودآگاه ِ آدمی و نیز زبان را به بازی می گیرد و عجب بازی بی پایان و هیجان انگیزی ست این بازی !

ابتدا به بیرونی ترین لایه ی کار می پردازیم . باید دقت کنیم که شکل دیداری این خواندیدنی ، کاملن انتزاعی ست و نمی توان برای آن مابه ازای عینی و یا طبیعی در بیرون یافت . در این نما از کار ( بیرونی ترین وجه بافت ) ، با 4 گزاره ی عمودی و 6 گزاره ی افقی رو به رو هستیم ؛ به این ترتیب :

الف ( گزاره های عمودی ) : 

1- دهان را به فریاد می نویسیم

2- حالا که آب هم حرف دارد

3-  می گویند بر مزار مرده پاشیدن شگون دارد

4- گوش وقتی داد چشم دیگر غریبه بود 

( توضیح این که گزاره ی سوم را اگر روی کلمه ی "مزار" سکون بگذاریم ، یک جور و اگر زیرش کسره بگذاریم ، جور دیگر می توان خواند )

ب ( گزاره های افقی ) : 

1- کمی اضافه داریم

2- سری بریده می بریم

3- دمی همیشه می زنیم

4- لبی بسته می کشیم

5- کاغذی پاره  زیادی

6- شنیده ام ! 

سپس و با دقت چشمی بیشتر ، متوجه لایه ی دیگری ( لایه ی دوم ) می شویم که این لایه نیز دو گروه گزاره ی عمودی و افقی دارد ؛ به این ترتیب :

الف ( گزاره های عمودی ) : 

1- کمی سری دمی لبی کاغذی

2- اضافه بریده همیشه بسته پاره

3- داریم می بریم می زنیم می کشیم زیادی 

ب ( گزاره های افقی ) : 

1- دهان حالا گوش

2- را که وقتی

3- به آب داد

4- فریاد هم چشم

5- می نویسیم حرف دارد دیگر  

( توضیح این که در گزاره های عمودی ِ این لایه ، با شکلی از صنعت "لف و نشر" مواجهیم که بافت معنایی پویا و بازیگوشانه ای پدید می آورد )

حالا و در لایه ی سوم ( که پر بار ترین لایه است ) ، اگر بیاییم و گروه واژه های بالایی ترین بخش خواندیدنی ( یعنی واژه های "کمی – دهان – اضافه – حالا – می گویند – گوش – داریم" ) را با هم ترکیب کنیم ، گزاره های متعددی به دست خواهد آمد . این ترکیب ها قاعدتن می بایست بنا به طبیعت زبان و خط فارسی ، از راست به چپ صورت گیرد و نه بر عکس . این جا بود که نخستین شگفتی بر من آشکار شد . ابتدا گمان می کردم دست بالا ده گزاره خواهیم داشت ، ولی هر چه پیش تر می رفتم ، می دیدم باز هم گزاره های تازه ای سر بر می آورند ! تا این که سرانجام و پس از سه روز تلاش توام با هیجان ، دستاوردم 59 گزاره بود . این را بگویم که بسیاری از این گزاره ها خیلی به هم نزدیکند و برخی نیز ممکن است چندان شاعرانه نباشند . اصل این است که من به خودم اجازه ندادم هیچ گزینشی انجام دهم . هر چه به دست می آمد ، بر کاغذ می نوشتم . وقتی این گزاره ها را به دست آوردم ، پی بردم انگاری قاعده و فرمولی هست که می شود این ها را بر اساس آن از نو سامان داد . این فرمول را کشف کردم و در بخش های دیگر خواندیدنی به کارش گرفتم و کار سه روزه را ظرف سی دقیقه جمع و جور کردم ! نکته ی مهم دیگری که حتمن باید بهش اشاره کنم ، این است که این گزاره ها را حتمن باید با صدای بلند و یک نفس خواند تا نتیجه ی شگفت آورش بروز کند . بسیاری از این گزاره های مشابه ( که فقط در یک کلمه با هم فرق دارند ) ، معانی متفاوتی تولید می کنند و لحن و موسیقی شان فرق دارد .  

1. کمی دهان ِ اضافه حالا می گویند گوش داریم

2. کمی دهان اضافه حالا می گویند داریم

3. کمی دهان اضافه حالا داریم ... 

خب ، حالا نوبت می رسد به دسته ی دیگری که دقیقن بعد از گروه بالایی قرار دارد . این گروه از کلمه های "سری – را – بریده – که – بر مزار – وقتی – می بریم" تشکیل شده و گزاره های به دست آمده از ترکیب آن ها چنین است : 

1.سری را بریده که بر مزار وقتی می بریم 

 2. سری را بریده که بر مزار می بریم  

۳. سری را بریده که می بریم ... 

سومین دسته ، واژه های "دمی – به – همیشه – آب – مرده – داد – می زنیم" را شامل می شود و از ترکیب بین این کلمات ، این گزاره ها به دست می آید : 

1. دمی به همیشه آب مرده داد می زنیم

2. دمی به همیشه آب مرده می زنیم

3. دمی به همیشه آب مرده می زنیم ... 

در چهارمین گروه که متشکل از واژه های "لبی – فریاد – بسته – هم – پاشیدن – چشم – می کشیم" است ، به این گزاره ها می رسیم :  

 1. لبی زیاد بسته هم پاشیدن چشم می کشیم

2. لبی زیاد بسته هم پاشیدن می کشیم

3. لبی زیاد بسته هم می کشیم ... 

در گروه پنجم ، با ترکیب واژه های "کاغذی – می نویسیم – پاره – حرف - دارد – شگون - دارد – دیگر – زیادی" ، به این گزاره ها می رسیم : 

1. کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد دیگر زیادی

2. کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد زیادی

3. کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون زیادی ... 

شاید در لایه ی بعدی ، به نوعی با مشکل ترین و پیچیده ترین ترکیب ها برای گزاره سازی رو به رو باشیم . اگر در مراحل پیشین ، از ترکیب واژه ها در هر لایه به گزاره می رسیدیم ، در این جا با ترکیب های دیگری سر و کار داریم که می توان آن ها را ترکیب های اتفاقی یا بین لایه ای نامید . برای مثال ، می شود واژه ی "کمی" را از لایه ی بالا با واژه های "بریده" و "می بریم" از لایه ی پایین تر آمیخت و به این گزاره رسید : "کمی بریده می بریم" و یا کلمه ی "کاغذی" را از لایه ی پایینی با کلمات "بسته" و "می کشیم" از لایه ی بالاتر در آمیخت و این گزاره را ساخت : "کاغذی بسته می کشیم" . این کار را که پی بگیریم ، به این گزاره ها و بسیاری گزاره ی دیگر دست می یابیم : 

1. کمی می بریم

2. کمی که می بریم

3. کمی وقتی می بریم ... 

و صدها گزاره ی دیگر که بهتر است دنباله ی کار را بسپارم به شما ! در نظر داشته باشید که تمام این ها در یک خواندیدنی کم حجم نهفته است و نه این گونه که من آن ها را جدا جدا بیرون کشیده ام و به هر حال ، حاوی نوعی ارزش گذاری ضمنی هم هست ، بلکه یکجا و در هم بافته و یگانه ؛ بدون هیچ گونه مرکزیت و آمریتی در مواجهه با متن . همان گونه که پیش تر هم ادعا کرده ام ، خواندیدنی شعری کاملن مبتنی بر دمکراسی ست و نه این دمکراسی دروغینی که شعارش را سیاسیون می دهند که دمکراسی راستین و هنری و نیز این ادعا که خواندیدنی ، وظیفه ی سرودن شعر سطری را از دوش شاعر برداشته و بر عهده ی خوابیننده گذاشته ، در این خوابینشگری ، به عینه مصداق می یابد . به عبارت دیگر ، مخاطب خواندیدنی "شاعر" است و مولفش – شاعر - ! این – شاعر – با شاعری که پیش از این می شناختیمش، خیلی فرق دارد و نخستین و مهم ترین فرقش ، همین که مولف خواندیدنی دست کم باید "دوکاره" باشد ؛ یعنی هم شاعر و هم نقاش ، هم شاعر و هم داستان نویس ، هم شاعر و هم فیلم ساز و ... !

 گمانم این است که شعر فردا ، دست کم دوژانره خواهد بود ( اگر نگویم چند ژانره ) و این است که دوستان خلاقم را فرا می خوانم به شعر درآمیخته ای که البته هر کسی به شیوه ی خودش آن را کشف خواهد کرد و ساخت . اصلن نمی گویم به شیوه ی مهرداد فلاح بیایید و خواندیدنی بسازید . می گویم افق ذهن تان را باز کنید و به قلمرو هنر درآمیخته گام بگذارید که این است شعر فردا و فردا ها ... بشتابید ! 

 

 

بذر افشانی در مزرعه ی تاریک

 

                                       مهرداد فلاح

                  

 بلندِ بلندِ بلندِ بخوانید ! 

 

1. در 

دهان را به فریاد می نویسیم

حالا که آب هم حرف دارد

می گویند بر مزار ِمرده پاشیدن شگون دارد

( می گویند بر مزار ، مرده پاشیدن شگون دارد )

گوش وقتی داد چشم دیگر غریبه بود

کمی اضافه داریم

سری بریده می بریم

دمی همیشه می زنیم

لبی بسته می کشیم

کاغذی پاره  زیادی

شنیده ام !   

 

2. وا 

کمی سری دمی لبی کاغذی

اضافه بریده همیشه بسته پاره

داریم می بریم می زنیم می کشیم زیادی

دهان ، حالا گوش

( دهان ِ حالا گوش )

را که وقتی

به آب داد

فریاد هم چشم

می نویسیم حرف دارد دیگر 

 

3. زه 

کمی دهان ِ اضافه حالا می گویند گوش داریم

( کمی دهان ، اضافه حالا می گویند گوش داریم )

کمی دهان اضافه حالا می گویند داریم

کمی دهان اضافه حالا داریم

کمی دهان اضافه داریم

کمی دهان داریم

کمی داریم

داریم

کمی دهان ِ اضافه حالا می گویند گوش

( کمی دهان ، اضافه حالا می گویند گوش )

کمی دهان اضافه حالا گوش

کمی دهان اضافه گوش

کمی دهان گوش

کمی گوش

گوش

کمی دهان ِ اضافه حالا می گویند

( کمی دهان ، اضافه حالا می گویند )

کمی دهان اضافه می گویند

کمی دهان می گویند

کمی می گویند

می گویند

کمی دهان ِ اضافه حالا

( کمی دهان ، اضافه حالا )

کمی دهان حالا

کمی حالا

حالا

کمی دهان ِ اضافه

کمی اضافه

اضافه

کمی

دهان ِ اضافه حالا می گویند گوش داریم

دهان اضافه حالا می گویند داریم

دهان اضافه حالا داریم

دهان اضافه داریم

دهان داریم

دهان

دهان ِ اضافه حالا می گویند گوش

دهان اضافه حالا گوش

دهان اضافه گوش

دهان ِ گوش

دهان ِ اضافه حالا می گویند

دهان اضافه می گویند

دهان می گویند

دهان ِ اضافه حالا

دهان ِ حالا

دهان ِ اضافه

اضافه حالا می گویند گوش داریم

اضافه حالا می گویند داریم

اضافه حالا داریم

اضافه داریم

اضافه حالا می گویند گوش

اضافه حالا گوش

اضافه گوش

اضافه حالا می گویند

اضافه می گویند

حالا می گویند گوش داریم

حالا می گویند داریم

حالا داریم

حالا می گویند گوش

حالا گوش

می گویند گوش داریم

می گویند داریم

گوش داریم  

 

4. باز 

سری را بریده که بر مزار وقتی می بریم

سری را بریده که بر مزار می بریم

سری را بریده که می بریم

سری را بریده می بریم

سری را می بریم

سری می بریم

می بریم

سری را بریده که بر مزار وقتی

سری را بریده که وقتی

سری را بریده وقتی

سری را وقتی

سری وقتی

وفتی

سری را بریده که بر مزار

سری را بریده بر مزار

سری را بر مزار

سری بر مزار

بر مزار

سری را بریده که

سری را که

سری که

که

سری را بریده

سری بریده

بریده

سری را

را

را بریده که بر مزار وقتی می بریم

را بریده که بر مزار می بریم

را بریده که می بریم

را بریده می بریم

را می بریم

را بریده که بر مزار وقتی

را بریده که وقتی

را بریده وقتی

را وقتی

را

را بریده که بر مزار

را بریده بر مزار

را بر مزار

را بریده که

را که

که

را بریده

بریده که بر مزار وقتی می بریم

بریده که بر مزار می بریم

بریده که می بریم

بریده می بریم

بریده که بر مزار وقتی

بریده که وقتی

بریده وقتی

بریده که بر مزار

بریده بر مزار

که بر مزار وقتی می بریم

که بر مزار می بریم

که می بریم

که بر مزار وقتی

که وقتی

بر مزار وقتی می بریم

بر مزار می بریم

بر مزار وقتی 

 

 

5.  بسته 

دمی به همیشه آب مرده داد می زنیم

دمی به همیشه آب مرده می زنیم

دمی به همیشه آب مرده می زنیم

دمی به همیشه آب می زنیم

دمی به همیشه می زنیم

دمی به می زنیم

دمی می زنیم

می زنیم

دمی به همیشه آب مرده داد

دمی به همیشه آب داد

دمی به همیشه داد

دمی به داد

دمی داد

داد

دمی به همیشه آب مرده

دمی به همیشه مرده

دمی به مرده

دمی مرده

مرده

دمی به همیشه آب

دمی به آب

دمی آب

آب

دمی به همیشه

دمی همیشه

دمی به

به

به همیشه آب مرده داد می زنیم

به همیشه آب مرده می زنیم

به همیشه آب می زنیم

به همیشه می زنیم

به می زنیم

به همیشه آب مرده داد

به همیشه آب داد

به همیشه داد

به داد

به همیشه آب مرده

به همیشه مرده

به مرده

به همیشه آب

به آب

به همیشه

همیشه آب مرده داد می زنیم

همیشه آب مرده می زنیم

همیشه آب می زنیم

همیشه می زنیم

همیشه آب مرده داد

همیشه آب داد

همیشه داد

همیشه آب مرده

همیشه مرده

همیشه آب

همیشه

آب مرده داد می زنیم

آب مرده می زنیم

آب می زنیم

آب مرده داد

آب داد

آب مرده

مرده داد می زنیم

مرده می زنیم

مرده داد  

 

6. است 

لبی زیاد بسته هم پاشیدن چشم می کشیم

لبی زیاد بسته هم پاشیدن می کشیم

لبی زیاد بسته هم می کشیم

لبی زیاد بسته می کشیم

لبی زیاد می کشیم

لبی می کشیم

می کشیم

لبی زیاد بسته هم پاشیدن چشم

لبی زیاد بسته هم چشم

لبی زیاد بسته چشم

لبی زیاد چشم

لبی چشم

چشم

لبی زیاد بسته هم پاشیدن

لبی زیاد بسته پاشیدن

لبی زیاد پاشیدن

لبی پاشیدن

پاشیدن

لبی زیاد بسته هم

لبی زیاد هم

لبی هم

هم

لبی زیاد بسته

لبی بسته

بسته

لبی زیاد

زیاد

زیاد بسته هم پاشیدن دارد چشم

زیاد بسته هم پاشیدن چشم

زیاد بسته هم چشم

زیاد بسته چشم

زیاد چشم

زیاد بسته هم پاشیدن

زیاد بسته پاشیدن

زیاد پاشیدن

زیاد بسته هم

زیاد هم

زیاد بسته

بسته

بسته هم پاشیدن چشم

بسته هم چشم

بسته چشم

بسته هم پاشیدن

بسته پاشیدن

هم پاشیدن چشم

هم چشم

هم پاشیدن

پاشیدن چشم

زیاد بسته هم پاشیدن چشم می کشیم

زیاد بسته هم پاشیدن می کشیم

زیاد بسته هم می کشیم

زیاد بسته می کشیم

زیاد می کشیم

بسته هم پاشیدن چشم می کشیم

بسته هم پاشیدن می کشیم

بسته هم می کشیم

بسته می کشیم

هم پاشیدن چشم می کشیم

هم پاشیدن می کشیم

هم می کشیم

پاشیدن چشم می کشیم

پاشیدن می کشیم

چشم می کشیم   

 

7. نیست 

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد دیگر زیادی

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد زیادی

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون زیادی

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد زیادی

کاغذی می نویسیم پاره حرف زیادی

کاغذی می نویسیم پاره زیادی

کاغذی می نویسیم زیادی

کاغذی زیادی

زیادی

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد دیگر

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دیگر

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد دیگر

کاغذی می نویسیم پاره حرف دیگر

کاغذی می نویسیم پاره دیگر

کاغذی می نویسیم دیگر

کاغذی دیگر

دیگر

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد دارد

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد

کاغذی می نویسیم پاره دارد

کاغذی می نویسیم دارد

کاغذی دارد

دارد

کاغذی می نویسیم پاره حرف دارد شگون

کاغذی می نویسیم پاره حرف شگون

کاغذی می نویسیم پاره شگون

کاغذی می نویسیم شگون

کاغذی شگون

شگون

کاغذی می نویسیم پاره حرف

کاغذی می نویسیم حرف

کاغذی حرف

حرف

کاغذی می نویسیم پاره

کاغذی پاره

پاره

کاغذی می نویسیم

می نویسیم

می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد دیگر زیادی

می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد زیادی

می نویسیم پاره حرف دارد شگون زیادی

می نویسیم پاره حرف دارد زیادی

می نویسیم پاره حرف زیادی

می نویسم پاره زیادی

می نویسیم زیادی

می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد دیگر

می نویسیم پاره حرف دارد شگون دیگر

می نویسیم پاره حرف دارد دیگر

می نویسیم پاره حرف دیگر

می نویسیم پاره دیگر

می نویسیم دیگر

می نویسیم پاره حرف دارد شگون دارد

می نویسیم پاره حرف دارد دارد

می نویسیم پاره حرف دارد

می نویسیم پاره دارد

می نویسیم دارد

می نویسیم پاره حرف دارد شگون

می نویسیم پاره حرف شگون

می نویسیم پاره شگون

می نویسیم شگون

می نویسیم پاره حرف

می نویسیم حرف

می نویسیم پاره

پاره حرف دارد شگون دارد دیگر زیادی

پاره حرف دارد شگون دارد زیادی

پاره حرف دارد شگون زیادی

پاره حرف دارد زیادی

پاره حرف زیادی

پاره زیادی

پاره حرف دارد شگون دارد دیگر

پاره حرف دارد شگون دیگر

پاره حرف دارد دیگر

پاره حرف دیگر

پاره دیگر

پاره حرف دارد شگون دارد

پاره حرف دارد دارد

پاره حرف دارد

پاره دارد

پاره حرف دارد شگون

پاره حرف شگون

پاره شگون

پاره حرف

حرف دارد شگون دارد دیگر زیادی

حرف دارد شگون دارد زیادی

حرف دارد شگون زیادی

حرف دارد زیادی

حرف زیادی

حرف دارد شگون دارد دیگر

حرف دارد شگون دیگر

حرف دارد دیگر

حرف دیگر

حرف دارد شگون دارد

حرف دارد دارد

حرف دارد

حرف دارد شگون

حرف شگون

دارد شگون دارد دیگر زیادی

دارد شگون دارد زیادی

دارد شگون زیادی

دارد زیادی

دارد شگون دارد دیگر

دارد شگون دیگر

دارد دیگر

دارد شگون دارد

دارد دارد

دارد شگون

شگون دارد دیگر زیادی

شگون دارد زیادی

شگون زیادی

شگون دارد دیگر

شگون دیگر

دارد دیگر زیادی

دیگر زیادی 

 

8. بسته باز

کمی می بریم

کمی که می بریم

کمی وقتی می بریم

کمی که وقتی می بریم

کمی که می گویند وقتی می بریم

کمی که می گویند می بریم

کمی حالا می بریم

کمی حالا که می بریم

کمی حالا وقتی می بریم

کمی حالا که وقتی می بریم

کمی که حالا می گویند وقتی می بریم

کمی حالا می گویند وقتی می بریم

کمی دهان می بریم

کمی دهان اضافه می بریم

کمی دهان می گویند می بریم

کمی دهان می گویند وقتی می بریم

کمی دهان اضافه که می بریم

کمی دهان اضافه که وقتی می بریم

کمی پاره دیگر زیادی

کمی بریده دیگر زیادی

کمی بسته دیگر زیادی

کمی همیشه دیگر زیادی

کمی اضافه دیگر زیادی

کمی همیشه می کشیم

کمی دهان را به فریاد می نویسیم

کمی همیشه چشم می کشیم

کمی پاره حرف دارد

کمی می نویسیم

کمی بریده داد می زنیم

کمی گوش داد می زنیم

کمی گوش چشم می کشیم

کمی حالا چشم دیگر زیادی

کمی آب چشم می کشیم

کمی بریده چشم می کشیم

کمی چشم می کشیم

کمی حالا چشم می کشیم

کمی همیشه می کشیم

کمی همیشه چشم می کشیم

کمی بسته هم شگون دارد

کمی بسته هم حرف دارد

کمی آب هم شگون دارد

کمی آب هم حرف دارد

کمی دیگر زیادی

کمی هم غریبه بود

کمی دیگر غریبه بود

کمی شنیده ام !

کمی دهان شنیده ام !

کمی اضافه شنیده ام !

کمی حالا دیگر شنیده ام!

کمی می گویند بر مزار مرده پاشیدن شگون دارد شنیده ام !

کمی ...........................

کمی ...........................

کمی ...........................

دمی به چشم می کشیم

دمی چشم می کشیم

دمی فریاد می کشیم

دمی به فریاد می کشیم

دمی به همیشه آب هم حرف دارد

دمی آب مرده پاشیدن شگون دارد

دمی آب داد

دمی آب داد چشم

دمی آب داد چشم دیگر غریبه بود

دمی دیگر غریبه بود

دمی همیشه آب داد

دمی فریاد می کشیم

دمی به فریاد می کشیم

دمی به همیشه آب هم حرف دارد

دمی داد می زنیم

دمی چشم می کشیم

دمی دیگر زیادی

دمی داد می کشیم

دمی زیادی

دمی به همیشه بسته پاره

دمی به همیشه آب هم حرف دارد

دمی آب مرده پاشیدن شگون دارد شنیده ام !

دمی مرده پاشیدن شگون دارد

دمی به آب چشم می کشیم

دمی داد چشم دیگر غریبه بود

دمی داد چشم دیگر غریبه بود شنیده ام !

دمی به همیشه آب داد چشم می کشیم

دمی به همیشه آب داد چشم دیگر زیادی

دمی به همیشه آب دیگر زیادی

دمی به فریاد بسته هم حرف دارد

دمی ................................

دمی ................................

دمی ................................

سری داد می زنیم

سری چشم می کشیم

سری دیگر زیادی

سری آب داد می زنیم

سری آب چشم می کشیم

سری را به فریاد می نویسیم

سری را بریده همیشه بسته پاره

سری پاره حرف دارد

سری بسته هم حرف دارد

سری بریده که آب هم حرف دارد

سری را بریده داد می زنیم

سری را که بر مزار داد می زنیم

سری آب مرده چشم می کشیم

سری چشم دیگر زیادی

سری را بریده که آب هم حرف دارد

سری را بریده که بر مزار مرده پاشیدن شگون دارد شنیده ام !

سری را بریده که وقتی داد چشم دیگر غریبه بود

سری ........................................................

سری ........................................................

سری ........................................................

لبی زیادی

لبی دیگر زیادی

لبی چشم دیگر زیادی

لبی چشم دیگر غریبه بود شنیده ام !

لبی دیگر غریبه بود

لبی فریاد دیگر زیادی

لبی فریاد بسته هم حرف دارد

لبی فریاد می نویسیم

لبی بسته پاره

لبی بسته هم حرف دارد

لبی می نویسیم پاره

لبی پاره حرف دارد

لبی بسته هم حرف دارد

لبی فریاد پاره

لبی فریاد دارد

لبی ............

لبی ............

لبی ............

بسته پاره

بسته دیگر زیادی

بسته کاغذی

بسته می نویسیم

بسته حرف دارد

بسته پاره حرف دارد

بسته هم حرف دارد

بسته پاشیدن شگون دارد

بسته چشم دیگر غریبه بود شنیده ام !

بسته چشم زیادی

بسته دیگر غریبه بود

بسته ...................

بسته ...................

بسته ...................

همشه آب می کشیم

همیشه چشم می کشیم

همیشه دیگر زیادی

همیشه بسته پاره

همیشه بسته هم حرف دارد

همیشه پاره حرف دارد

همیشه آب مرده پاشیدن شگون دارد

همیشه داد چشم دیگر غریبه بود شنیده ام !

همیشه آب چشم می کشیم

همیشه آب پاشیدن دیگر زیادی

همیشه ..............................

همیشه ..............................

همیشه ..............................

..........................................

..........................................

.......................................... 

 

....................................................................................................................... 

 

ایمان مومنی 

 

 برای من  این کار صرفن برجسته سازی یک تکنیک بود . در ضمن با این شکل از خود تبینی ها چندان موافق نیستم . از مهرداد فلاح در آن چیزی که (خواندیدنی) نام گذاشته کارهایی بهتری خواندیده ام.اما نمی دانم که چه اصراری که می خواهید این کارها را از زبان دیگران یا خودتان مدام توضیح بدهید ؟ اما این ( انواع و اقسام ترکیب های واژگانی ) به زبان جنبه ای ریاضی وار می دهد . شاید ( به امکانات عجیبی در گزاره سازی بر بخوریم ) اما این امکانات آن طور که گفتید بی پایان نیست . متن در بیرون از خودش بالاخره یک جا متوقف می شود . چون واژه ها محدود است . واژه ها اصلن در جست و جوی معنا نیستند تا شکست بخورند یا معنا را به تعویق اندازند و در یک تلاش بی پایان برای وصالی که هیچ وقت محقق نمی شود ، هر کدام آن چه را جست و جو می کند ، به دیگری واگذارد . واژه ها کاملن مجردند  و فارق از معنای (بی معنا)ی شان و کلیت زبان در نظر گرفته شده اند . این است که منطق ریاضی را برکار حاکم می کند و شما آن را در قابی گذاشته اید که آن چه را به نمایش می گذارد ، نفی نمی کند ُ بلکه وجود آن را پیش می کشد.  به بیرون قاب هم بی توجه است . البته  آن چه دیده می شود ، هندسه است نه نقاشی . 

 

مهر به : مومنی 

 

نکاتی که بهشان اشاره کرده ای ، از توجه دقیقت حکایت می کند . البته من بر این باورم که کمی راه مبالغه پیموده ای . بله ، شاید این کاری که کرده ام ، ماهیت ریاضی وار زبان را برملا کند ، ولی این امر نافی توانایی های فرامنطقی زبان نیست . در همین گزاره هایی که از کار استخراج شده ، این روند آشکارا به چشم می خورد . وقتی این گزاره ها را بارها بخوانی ، متوجه می شوی که طنین و معنایی کاملن ضد منطقی دارند . این تکرار ها و کم و زیاد شدن ها چیز عجیبی در خودش دارد و شاید بی راه نبوده که آن دانشمند کهن ( فیثاغورث ) برای جهان ماهیتی ریاضی قایل بوده!

  

کیوان اصلاح پذیر 

 

آن چه این خواندیدنی را از سایر خواندیدنی ها متمایز می کند ، حضور کم رنگ گرافیک در برابر واژه است ( البته اگر نوع سطربندی را از مقوله ی گرافیک ندانیم ) . همین نبود گرافیک و جهت دهی به واژه ها از طریق سطر بندی - و نه جمله بندی - است که موجب بروز وضعیتی شده است که من آن را وضعیت پیشنهاد می نامم . وضعیت پیشنهاد وضعیتی ست که واژه سرا با ارائه چینشی از کلمات ، خواننده را مجبور می کند از میان مجموعه ای از پیشنهادات ترکیبی ، یکی را برگزیند و یا چندین و چند را . در وضعیت پیشنهاد ، دموکراسی گریز ناپذیر است . خواننده بدون انتخاب شخصی نمی تواند چیزی بخواند ! در وضعیت پیشنهاد ، خوانش فقط از طریق وضعیت اگزیستانسیالیستی قابل انجام است ، اما چیدمان پیشنهاد چنان است که هر خواننده ای می تواند یک انتخاب خاص خود داشته باشد و  یا به عبارت دیگر ، نمی تواند انتخاب مشابه ای با دیگری داشته باشد . این اجبار دموکراسی از طریق وضعیت اگزیستانسیالیستی پیشنهاد ، آن قدر اهمییت دارد که به نظر من بالاتر از سبک خواندیدنی قرار می گیرد و دارای ابعاد تاریخمند و جامعه شناسانه است .

 

مهر به : اصلاح پذیر 

 

بله ، این همان دمکراسی ست که خواندیدنی مدعی آن است . اما این جا هم همه چیز به گرافیک وابسته است و این چینش پیشنهادی که تو به درستی از آن سخن گفته ای ، اصولن بدون امکانات گرافیکی قابل دستیابی نیست . در این که حتمن هر خوابینشگری گزاره های خاص خودش را فراهم می آورد که با دستاورد دیگران متفاوت خواهد بود ، به نظرم در عمل چنین نباشد . بیشتر با گروه هایی از گزاره های مشترک رو به روییم که البته در تاویل ، طبعن برای هر خوابینشگری خاص و خود ویژه خواهد بود . در ضمن ، از این نوع خواندیدنی دست کم چهار پنج مورد هست در مجموعه ی خواندیدنی ها ( مثل چیزی همیشه در چیزی )

 

عه تا 

 
تکثر ورژن قابل خوانش یک سروده ی هنری ( به ویژه در شعر ) یک امتیاز است ؛ خاصه اگر موجبات وجود بستری باشد که در ان آرایه های ادبی فرصت جلوه یابند و بالتبع ، معانی متناظر و متنافر و مکمل و ... مجال تبادر داشته باشند ، اما بی شک تنها ( و حتا اصلی ترین ) علت وجودی نوژانر خواندیدنی نیست . به عبارت دیگر ، مهر ( خالق خواندیدنی ) صرفن به خاطر نمایش اشکال وافر گزاره در یک بسته ی چندرسانه ای هنری نبود که دست به ابتکار خواندیدنی زد . آن چه در این مصداق خاص ، به برخی مخاطبان خرده گیر و عیب جو میدان داده است بر وجوه دیگر اثر چشم بندند و به فایده ی تکثر روایات ممکن از منظر استفهام ، بلکه نوعی استهزای مستتر زوم کنند ، تحلیل مختار مولف است که صادقانه ، اما نه چندان موجه ، به نحو اغراق امیزی روی یکی از ویژگی های این خواندیدنی متمرکز شده است . احتمال این است که کشف حجم انبوه صداهای این اثر کوتاه ، موجد چنان شعف و شیدایی در مولف شده باشد که نیازی به تعبیر ، تفسیر ، تحلیل یا حتا چرایی و علل یا ضرورت های وجودی این همه گزاره ی مکشوف ندیده و تا پایان خوانش ، در بند کشف تعدد صدا و گزاره های تازه ( ولو با تفاوت جزیی ) باقی مانده است . نمی توان پذیرفت که مولف به خاطر رعایت حق مخاطب ، به تفسیر و تاویل متن نزدیک نشده که اگر این بود ، به شکار تعداد عبارت ها در یک اثر گزاره زا هم که احصای آن ها نسبتن آسان تر است ، نمی رفت . اما این دلیل خوبی نیست تا منتقد و مخاطب و مخالف ، از سایر ظرفیت های هنری کار غفلت کند و عام گرایانه دست به طرح سوالی بزند که قصد تخریب ذهنیت دیگر مخاطبان و نفی اصل اثر  دارد .
بی انصافی ست اگر فضای مشخص و مجسم اثر را که فقط با تماشای ساده ی آن قابل حلول است ، نادیده بینگاریم و منکر تاثیر حرمان و هراس استبداد زده آن شویم . سبزای تند و فسفریک واژه ها و سهم نازلی که از سایه ی سفید زیر کلمات می برد ، با این که می بایست موجد رشد ، روشنی ، امید و کمال می شد ، تنها برجستگی و نمود ملموس سیاهی را پر رنگ تر به رخ می کشد ؛ به طوری که در ادامه ی نگاه به کلیت تصویر ، کلمات سبز آنکادر و منظم در حرکتی نامحسوس ، به رنگ لباس ستونی انتظامی استحاله می شوند و نظامی را تداعی می کنند که از آن جز سکون و مردگی مد نظر میلیتاریسم نمی بارد . خوانش معمول ترین شکل چنین صفحه ای ( سوای صور مختلف و مستور آن ) ، غیر از نمایش اوضاع اسف بار روان جمعی در تناسب کامل با رنگ و فرم نیست ؟ شروع سروده  ، یعنی سطر ُکمی دهان اضافه حالا گوش داریم ُ عالی ترین گزینه ی آغاز پیامی با محتوای وصف حال جامعه ای پاک باخته نیست ؟ این که به جای تعمیق نگاه به فرمال ، معانی و کشف کدهای مکرر گویا، کودکانه به دنبال عیب جویی های عامیانه می گردیم و با سوالی بدون ارج هنری ، سعی در نفی یک اثر هنری داریم ، غیر از کاهش توقع هنری مخاطب و هدایت او به گیرودار محاورات پست بازاری چه سودی می بریم ؟ 

 

مهر به : عه تا 

 

اهل طعنه و انکار را بهانه نیازی نیست .
این خواندیدنی را به گمانم در سال ۸۵ آفریده باشم و اگر این جا فقط به وجهی از وجوه بسیار آن پرداخته ام ، یک دلیلش همین است که دوستان در ؛هواخوری؛ ، مطابق روال ، در باره ی این متن حرف های بسیار جالبی زده اند که در آرشیو آن ( ۴ / ۴ / ۸۶ ) وبلاگ موجود است ( از جمله تحلیل درخشان خانم ثابتی ) . بعد از گذشت بیش از ۳ سال از ارایه ی نخستین خواندیدنی و بهت و حیرت نخستین و سپس جذب و کنجکاوی و آن گاه ظهور خوابینندگان هوشمند و خلاقی چون خانم ثابتی و سپس تر حضور هوادارانی پیگیر و تیز بین نظیر تو ، به من نشان داده که هنر پیشرو همواره مخاطب خاص خودش را دارد و در کنار این البته ، بوده اند کسانی که اگر کوهی از دلیل و رودی شفاف از برهان هم برای شان بیاوری ، هم چنان مصر اند که مرغ یک پا دارد و خواندیدنی شعر نیست و از این قبیل ...من که بی خیال آنان شده ام و از آن سو ، مدام دست و دلم می تپد که پس از این چه تحفه ای برای تو و امثال تو فراهم آورم که خورند ذوق و سلیقه ی گرانقدر شما باشد ...

رهام رها 

 

اگر تعریف کنیم ، اگر بگویم تکی ، اگر بگویم این که شاعر ، معمار عاشقی ست که با نمای بنایش ، خشت به خشت حرف می زند ، لابد سهیل نصرتی باز می گوید دم رفقا گرم که همه اش تعریف می کنند (بگوید . مهم نیست طعنه هاش ) ! لذت خواندیدن خواندیدنی ها و غنای شعری آن ها برای خوانندگان امروزی زود است البته ، اما این ها حرکتی ست برای فردا ( تا کی خواننده باید تغزل بشنُود و لذت ببرد !؟ ) . باید نگرش ها را جهت داد به سمت بالا . زبان باید پویا باشد تا  هنر برای هنر  ِ امروز بشود هنر برای مردم  ِ فردا . به هر حال ، لذت کشف دو چندان تر با نقد خود بر خود ... یادم هست گفتی :
یادمان نرود جریان ( زیر خودمان ) داریم !  

 

علی اسدالهی 

 

فکر کنم مشخص است حاصل این دو دو تا چهارتا ها چه می شود : نوزایی متنی - گرافیکی .
این که هر بار از یک خواندیدنی ، شعری تازه بگیری ، بد نیست ! به قولی خوابیننده ماهی نمی گیرد ، ماهیگیری یاد می گیرد ! در عین این که خوبی این خواندیدنی در نظر من عینی بودنش و اهرم پیرامتنی نامش بود که خیلی موثر است . رنگ ها هم در تاویل تاثیر فوق العاده دارند .
 

کروب رضایی 

 

من خیلی حرف داشتم بعد از خواندن خواندیدنی ها ، ولی به سوال آقای سهیل نصرتی که رسیدم ُ شاید بسیاری از حرف ها از هم پاشید . گرچه کوتاه بود ، خیلی حرف ها داشت . شاید اصلا کلمات نیاز به پایانی نداشته باشند ، مثل همان مزرعه ای که در ابتدا ترسیم شده . راستی تا یادم نرفته باید بگویم وقتی ذهنی در چمن و سبزه و مزرعه و باران هوا می خورد باید انتظار داشت پس از هوا خوری و شکوفایی کلماتی که فوران می کند شبیه همین درختی باشد که نموداری از کلمات شده......بذر افشانی در شبی تاریک هم اگر صورت گرفته باشد به محض اینکه سپیده بزند و خورشید بتابد کلمات از هر سو جوانه می زنند وقتی کلمات را خوشه خوشه کنی در فصل درو به انبوهی از سطور برمی خوری که از هر سو که بنگری کلمه هستند بنظرم ذایقه جدید هنوز برای چشیدن این محصول فراهم نشده ولی همین گفتگو ها و نویسش ها در این مورد مخاطبان را کم کم به تازه نگریستن به کلمات دعوت می کند ما یاد گرفته ایم حتی اگر چپ دست باشیم از راست بنویسیم و این قانون و قاعده را اگر کسی برتافت حتما یا مشکلی دارد یااصلا نمی داند الفبا چیست ولی اگر قوانین جدیدی را برای الفبای کلمات وضع نمودند کم کم آنها که چپ دست هستند خوشتر دارند محصول جدید را هم تست کنند......... بالشخصه با خواندیدنی زیاد موافق نیستم ولی دوست دارم در کنجکاوی های مهرداد فلاح بیشتر کنجکاوی کنم.
 

سهیل نصرتی 

 

خب ُ آخر این دو دو تا چهار تا ها چه اتفاقی می افتد ؟!

نظرات 61 + ارسال نظر
سهیل نصرتی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://mahbaan.blogfa.com

خب آخر این ۲ ۲ تا ۴ تا ها چه اتفاقی می افته؟!

کروب رضایی سه‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://www.karobrezai.blogfa.com

سلام
من خیلی حرف داشتم بعد از خواندن ؛خواندیدنی ها؛ ولی به سوال آقای سهیل نصرتی که رسیدم شاید بسیاری از حرفها از هم پاشید گرچه کوتاه بود ولی خیلی حرفها داشت شاید اصلا کلمات نیاز به پایانی نداشته باشند مثل همان مزرعه ای که در ابتدا ترسیم شده ......راستی تا یادم نرفته باید بگویم وقتی ذهنی در چمن و سبزه و مزرعه و باران هوا می خورد باید انتظار داشت پس از هوا خوری و شکوفایی کلماتی که فوران می کند شبیه همین درختی باشد که نموداری از کلمات شده......بذر افشانی در شبی تاریک هم اگر صورت گرفته باشد به محض اینکه سپیده بزند و خورشید بتابد کلمات از هر سو جوانه می زنند وقتی کلمات را خوشه خوشه کنی در فصل درو به انبوهی از سطور برمی خوری که از هر سو که بنگری کلمه هستند بنظرم ذایقه جدید هنوز برای چشیدن این محصول فراهم نشده ولی همین گفتگو ها و نویسش ها در این مورد مخاطبان را کم کم به تازه نگریستن به کلمات دعوت می کند ما یاد گرفته ایم حتی اگر چپ دست باشیم از راست بنویسیم و این قانون و قاعده را اگر کسی برتافت حتما یا مشکلی دارد یااصلا نمی داند الفبا چیست ولی اگر قوانین جدیدی را برای الفبای کلمات وضع نمودند کم کم آنها که چپ دست هستند خوشتر دارند محصول جدید را هم تست کنند......... بالشخصه با خواندیدنی زیاد موافق نیستم ولی دوست دارم در کنجکاوی های مهرداد فلاح بیشتر کنجکاوی کنم.
با احترام کروب رضایی

سکوت چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://tak-bamdad.blogfa.com

سلام دوست من
رویش لایه های شعر با هر کلمه ای که درخت شعر را می سازد
و اگر لایه های در ونی آن را نگاه کنید از اصالت آن خبر می دهد
جوانه می زند و چها چوب اصلی شعر استوار تر می گردد

رهام رها چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:50 ب.ظ http://1-poem-to-11.blogfa.com

اگر تعریف کنیم، اگر بگویم تکی، اگر بگویم این که شاعر، معمار عاشقیس که با نمای بنایش، خشت به خشت حرف می زند
لابد سهیل نصرتی باز می گه دم رفیقا گرم که همش تعریف می کنن
.
(بگه مهم نیس طعنه هاش)

لذت خواندیدن خواندیدنی هاتون و غنای شعری آنها برای خوانندگان امروزی زود است البته

اما این ها حرکتی است برای فردا
(تا کی خواننده باس تغزل بشنُفه و لذت ببره؟؟؟)
باید نگرش ها رو جهت داد به سمت بالا ، پر
چون زبان باید پویا باشد
تا ( هنر برای هنر ِ امروز بشود هنر برای مردم ِ فردا)

به هر حال لذت کشف دو چندان تر با نقد خود بر خود

یادم هست گفتی:
یادمان باشد جریان ( زیر خودمان ) داریم !

توفیق رفیق راهتان

علی اسداللهی چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ http://aleftaye.persianblog.ir

من شاید هنوز با خواندیدنی ها کنار نیامدم
اما فکر کنم مشخص است حاصل این دو دوتا چهارتا ها چه می شود:نوزایی متنی-گرافیکی

اینکه هر بار از یک خواندیدنی شعری تازه بگیری بد نیست! به قولی خوانبیننده ماهی نمی گیرد ماهیگیری یاد می گیرد!
در عین اینکه خوبی این خواندیدنی در نظر من عینی بودنش و اهرم پیرامتنی نام اش بود که خیلی موثر بود/رنگها هم در تاویل تاثیر فوق العاده دارند
اما هنوز فکر می کنم مهردا فلاح می تواند پتانسیل های بهتری از فتوشاپ بیرون بکشد
از فونت ها
از کلک های گرافیکی
و...



اسداللهی.

عه تا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:16 ب.ظ

۱
تکثر ورژن قابل خوانش یک سروده ی هنری (بویژه در شعر) یک امتیاز است خاصه اگر موجبات وجود بستری باشد که در ان آرایه های ادبی فرصت جلوه یابند و بالتبع معانی متناظر و متنافر و مکمل و... مجال تبادر داشته باشند اما بیشک تنها ( وحتا اصلی ترین ) علت وجودی نوژانر خواندیدنی نیست بعبارت دیگر مهر (خالق خواندیدنی ) صرفن بخاطر نمایش اشکال وافر گزاره در یک بسته ی چندرسانه ای هنری نبود که دست به ابتکار خواندیدنی زد آنچه در این مصداق خاص به برخی مخاطبان خرده گیر و عیب جو میدان داده است بر وجوه دیگر اثر چشم بندند و به فایده ی تکثر روایات ممکن از منظر استفهام بلکه نوعی استهزای مستتر زوم کنند تحلیل مختار مولف است که صادقانه اما نه چندان موجه به نحو اغراق امیزی روی یکی از ویژگیهای این خواندیدنی متمرکز شده است.احتمال اینست که کشف حجم انبوه صداهای این اثر کوتاه موجد چنان شعف و شیدایی در مولف شده است که نیازی به تعبیر ,تفسیر , تحلیل یا حتا چرایی و علل یا ضرورتهای وجودی اینهمه گزاره ی مکشوف ندیده است و تا پایان خوانش در بند کشف تعدد صدا و گزاره های تازه (ولو با تفاوت جزیی) باقی مانده است . نمی توان پذیرفت که مولف بخاطر رعایت حق مخاطب به تفسیر و تاویل متن نزدیک نشده که اگر این بود به شکار تعداد عبارتها در یک اثر گزاره زا هم که احصا ء انها نسبتن اسان تراست , نمی رفت اما

عه تا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ http://bankol.blogfa.com/

(۲)
این دلیل خوبی نیست تا منتقد و مخاطب و مخالف از سایر ظرفیتهای هنری کار غفلت نموده و عامگرایانه دست به طرح سئوالی بزند که قصد تخریب ذهنیت دیگر مخاطبان و نفی اصل اثر دارد.
بی انصافی ست اگر فضای مشخص و مجسم اثر که فقط با تماشای ساده ی ان قابل حلول است نادیده بینگاریم و منکر تاثیر حرمان و هراس استبداد زده ان شویم . سبزای تند و فسفریک واژه ها و سهم نازلی که از سایه ی سفید زیر کلمات می برد با اینکه می بایست موجد رشد, روشنی , امید و کمال می شد تنها برجستگی و نمود ملموس سیاهی را پررنگ تر به رخ می کشد بطوریکه در ادامه ی نگاه به کلیت تصویر کلمات سبز آنکادر و منظم در حرکتی نامحسوس برنگ لباس ستونی انتظامی استحاله می شوند و نظامی را تداعی می کنند که از ان جز سکون و مردگی مد نظر میلیتاریسم نمی بارد
خوانش معمولترین شکل چنین صفحه ای (سوای صور مختلف و مستور ان) غیر از نمایش اوضاع اسف بار روان جمعی در تناسب کامل با رنگ و فرم نیست؟ شروع سروده یعنی سطر :( کمی دهان اضافه حالا گوش داریم ) عالی ترین گزینه ی اغاز پیامی با محتوای وصف حال جامعه ای پاک باخته نیست؟
اینکه بجای تعمیق نگاه به فرمال , معانی و کشف کدهای مکرر گویا , کودکانه بدنبال عیب جوییهای عامیانه می گردیم و با سئوالی بدون ارج هنری سعی در نفی یک اثر هنری داریم غیر از کاهش توقع هنری مخاطب و هدایت او به گیرودار محاورات پست بازاری چه سودی می بریم؟

پژمان‌الماسی‌نیا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ق.ظ http://ryra.blogfa.com/

افسوس!

دستان تو
در شعله‌های شقایق سوخت.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
● دعوت به نُهمین مراسم خوانش "تقویم عقربه‌دار ماه‌های بهار"
● نگاه بهاره رضایی به چهارمین مجموعه‌شعر پژمان ‌الماسی‌نیا

رستمی نیا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:07 ق.ظ http://harfehoroof.persianblog.ir

سلام
دیر آمدید اما مهر انتهای کامنت تان به مهر آذین شده بود و این را به فال نیک می گیرم فلاح عزیز . از دموکراسی گفتید و به دفاع از خواندیدنی هایتان پدروار اقدام کردید .اما هنوز معتقدم خواندیدنی هایتان جدول کلمات و جملات متقاطع است نه شعر و باا ندکی تسامح شاهکار این فرم می تواند یک طرح گرافیکی خوب باشد که به شعر پهلو می زند همانگونه که یک فیلم سینمایی می تواند شاعرانه باشد و در حد شعر ستایش شود.
کمال شعر همواره یک متن شنیداری بوده و خواهد بود و خواندیدنی از این کمال به دور مانده و خواهد ماند.
امیدوارم حضور جسورانه و خودنویسانه تان در عرصه ی این شکل از هنر تلفیقی( هرچند شعر نباشدیا فقط به شعر پهلو بزند) سو سوی راهنمای روندگان راه شعر آینده شود.
........
موفق باشی
تاهمیشه ی بی انتهای بی تا
همیشه
همه جا

محمدرضا مهرپویا جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:07 ب.ظ http://taranehsora.tk

سلام دوست عزیز

خواندمتان اما برای اظهارنظر کفایت نمیکند،زحمتی که برای خلق اثر متحمل شدید

میطلبد لااقل یک صدم آن وقت گذاشت

باز هم میخوانمتان

ممنون

می نا درعلی جمعه 21 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ

گمانم این است که شعر فردا ، دست کم دوژانره خواهد بود ( اگر نگویم چند ژانره ) و این است که دوستان خلاقم را فرا می خوانم به شعر درآمیخته ای که البته هر کسی به شیوه ی خودش آن را کشف خواهد کرد و ساخت .
.
از نو آوری نباید هراس داشت . باید تجربه را به عنوان بخش اعظم حرکت های تازه ، نواندیش و خلاق ،چشید و اگر به ذائقه خوش نشست ،لذت برد و خلاقانه در آن سیر کرد !

محمدعلی حسنلو شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ http://poem-m.blogfa.com

خواندم بلند بلند بلند و از هر طرف که رفتم نگه تازه تاویل تازه دیدم .
البته اینها دیگر کاری تازه ای نیست بای شما این کار سالها پیش به نظر من در شعر سطری انجام
داده اید .
از اینکه دسته بندی کردید و خطوط افقی و عمودی را جدا نوشتید ممنون . این به مخاطب کمک بیشتری می کند .
باز هم اثر را می خوانم و سعی می کنم بیشتر بنویسم و دقیق تر .

مهر شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:58 ق.ظ http://fo.persianblog.ir

عه تای عزیز !
اهل طعنه و انکار را بهانه نیازی نیست .
بعد از گذشت بیش از۳ سال از ارایه ی نخستین خواندیدنی و بهت و حیرت نخستین و سپس جذب و کنجکاوی و آن گاه ظهور خوابینندگان هوشمند و خلاقی چون خانم ثابتی و سپس تر حضور هوادارانی پیگیر و تیز بین نظیر تو ، به من نشان داده که هنر پیشرو همواره مخاطب خاص خودش را دارد و در کنار این البته ، بوده اند کسانی که اگر کوهی از دلیل و رودی شفاف از برهان هم برای شان بیاوری ، هم چنان مصر اند که مرغ یک پا دارد و خواندیدنی شعر نیست و از این قبیل ...من که بی خیال آنان شده ام و از آن سو ، مدام دست و دلم می تپد که پس از این چه تحفه ای برای تو و امثال تو فراهم آورم که خورند ذوق و سلیقه ی گرانقدر شما باشد ...
..
..
..
قربان رود بروم که میل ماندن ندارد !

سیده زینب اطهری شنبه 22 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.nafez124.blogfa.com

حکایت شعر حکایتی متکثر و چند منظوره است
روایت تو روایت بستر رودخانه ای ست که ماهیان در آن خلاف جریان آب شنا می کنند
تا حس متفاوت زیستن را تجربه کنند
واژه های تو مترصد کشف صداهای جدیدند که خواننده را با تأویل های اغراق آمیز مواجه می کنند
این جسارت ستودنی ست در هر عرصه که می خواهی فراتر باشی
یک کلام:تر باشی...

داریوش احمدی یکشنبه 23 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ق.ظ http://bermoodaa.blogfa.com

درد را از هر طرف بنویسی درد می گیرد.درست مثل این خواندیدنی که هر جور حساب کنی می توان رویشان حساب کرد.مهرتان مانا

فندرسکی ... حوااااا دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.havva.blogfa.com

سلام و ممنونم از حضور و اطلاعتون

اینکه در دنیای مجازی همچین مقاله ای می خونم خیلی عالیه
خواندم و دسته بندی ها خیلی خوب صورت گرفته بود و به تعدادی از سئوالاتی که تو ذهنم به وجود امده بود رسیدم

موفق باشید
تا بعددددد

کیوان اصلاح پذیر دوشنبه 24 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.kariz55.blogfa.com

آنچه این خواندیدنی را از سایر خواندیدنی هایی که من از مهرداد دیده ام متمایز میکند حضور کمرنگ گرافیک در برابر واژه است . ( البته اگر نوع سطربندی را از مقوله گرافیک ندانیم . ) همین نبود گرافیک و جهت دهی به واژه ها از طریق سطر بندی - و نه جمله بندی - است که موجب بروز وضعیتی شده است که من آن را وضعیت پیشنهاد مینمامم . وضعیت پیشنهاد وضعیتی است که واژه سرا با ارائه چینشی از کلمات ، خواننده را مجبور میکند از میان مجموعه ای از پیشنهادات ترکیبی یکی را برگزیند و یا چندین و چند را . در وضعیت پیشنهاد ، دموکراسی گریز ناپذیر است . خواننده بدون انتخاب شخصی نمیتواند چیزی بخواند ! در وضعیت پیشنهاد ، خوانش فقط از طریق وضعیت اگزیستانسیالیستی قابل انجام است اما چیدمان پیشنهاد چنان است که هرخواننده ای میتواند یک انتخاب خاص خود داشته باشد و یا به عبارت دیگر نمی تواند انتخاب مشابه ای با دیگری داشته باشد . این اجبار دموکراسی از طریق وضعیت اگزیستانسیالیستی پیشنهاد ، آن قدر اهمییت دارد که بنظر من بالاتر از سبک خواندیدنی قرار میگیرد و دارای ابعاد تاریخمند و جامعه شناسانه است .

مهر سه‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ق.ظ http://fo.persianblog.ir

بله ، این همان دمکراسی ست که خواندیدنی مدعی آن است . اما این جا هم همه چیز به گرافیک وابسته است و این چینش پیشنهادی که تو به درستی از آن سخن گفته ای ، اصولن بدون امکانات گرافیکی قابل دستیابی نیست . در این که حتمن هر خوابینشگری گزاره های خاص خودش را فراهم می آورد که با دستاورد دیگران متفاوت خواهد بود ، به نظرم در عمل چنین نباشد . بیشتر با گروه هایی از گزاره های مشترک رو به روییم که البته در تاویل ، طبعن برای هر خوابینشگری خاص و خود ویژه خواهد بود ...
..
..
..
کاغذی می نویسیم پاره !

ایمان مومنی چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 06:27 ب.ظ http://www.iman-momeni.persianblog.ir

برای من این کار صرفا برجسته سازی یک تکنیک بود.در ضمن با این شکل از خود تبینی ها چندان موافق نیستم...
از مهرداد فلاح در اون چیزی (خواندیدنی) نام گذاشته کارهایی بهتری خواندیده ام.اما نمی دونم که چه اسراری که می خواهید این کارها رو از زبان دیگران یاخودتان مدام توضیح بدین؟

ایمان مومنی چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ http://www.iman-momeni.persianblog.ir

اما این (انواع واقسام ترکیبهای واژگانی)به زبان جنبه ای ریاضی وار می دهد.شاید( به امکانات عجیبی در گذاره سازی بر بخوریم)اما این امکانات آن طور که گفتید بی پایان نیست.متن در بیرن از خودش بالاخره یک جا متوقف می شود .چون واژه ها محدود است.واژه ها اصلا در جستجوی معنا نیستند.تا شکست بخورند یامعنا را به تعویق اندازند.ودر یک تلاش بی پایان برای وصالی که هیچ وقت محقق نمی شود هر کدام آن چه را جستجو می کند به دیگری واگذارد. واژه ها کاملا مجردند. وفارق از معنای (بی معنا)یشان وکلیت زبان در نظر گرفته شده اند.این است که منطق ریاضی را برکار حاکم می کند.
وشما آن را در قابی گذاشته اید که آن چه را به نمایش می گذارد نفی نمی کند .بلکه وجود آن را پیش می کشد.به بیرون قاب هم بی توجه است.
البته آن چه دیده می شود هندسه است. نه نقاشی.

مهر به : مومنی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ http://fo.persianblog.ir

نکاتی که بهشان اشاره کرده ای ، از توجه دقیقت حکایت می کند . البته من بر این باورم که کمی راه مبالغه پیموده ای . بله ، شاید این کاری که کرده ام ، ماهیت ریاضی وار زبان را برملا کند ، ولی این امر نافی توانایی های فرامنطقی زبان نیست . در همین گزاره هایی که از کار استخراج شده ، این روند آشکارا به چشم می خورد . وقتی این گزاره ها را بارها بخوانی ، متوجه می شوی که طنین و معنایی کاملن ضد منطقی دارند . این تکرار ها و کم و زیاد شدن ها چیز عجیبی در خودش دارد و شاید بی راه نبوده که آن دانشمند کهن ( فیثاغورث ) برای جهان ماهیتی ریاضی قایل بوده!

مسلم شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 ق.ظ http://www.manifest-jozami.blogfa.com

بااحترام نیروانای 2 به روز شد

سارا بهرام زاده شنبه 29 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:17 ب.ظ http://www.sepehrsara.blogspot.com

سلام آقای فلاح
منطق انتزاعی و ریاضی که در انتخاب گزاره ها و تاویل های مختلف چه در کمیت و کیفیت بذر افشانی در مزرعه تاریک دیدم ماهیت گرافیکی ومخصوصن زبانی اثر را در بظن خودش گسترش داده . . .
وجه شاعرانگی زبان ازین منطق تعلیق مند دیگرگونه به پدیده ادبی در زبان و اثر نزدیک می شود .
پیروز باشید.

راه گل یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:23 ق.ظ http://tooalachigh.blogfa.com

سلام
بسیار مفید وکامل وجامع بود. شما هم دعوتید

مریم خالقی یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:50 ب.ظ http://www.poozkhandemonaliza.blogfa.com

سلام مهرداد فلاح عزیز
به روزم...تا ادبیات خودش پیش ببرد..

امیر مهدوی-خدابخش چمن دوشنبه 1 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ

درود بر مهرداد فلاح
پنجشنبه شب در تهران همدیگر با هم بودیم با آرمان
صبح با آفتاب توی پا از خانه رفته بودی - لااقل روی دیوار اجاره ای چیزی می نوشتی برای رفتن - شماره ای می گذاشتی برای خواندن رد پایت
در هر صورت صاف بودی - شکل شبیه راه - راهی ازین اطراف
به امید دیداری پیشمان مانده بود - ندیدی ؟؟؟؟؟!

آوات فاطمه عبداللهی سه‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:45 ب.ظ http://avatem.blogfa.com

سلام با " بازی فریاد..." به روزم
قدم رنجه بفرمایید

مصطفی رنجبر چهارشنبه 3 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:58 ب.ظ http://ghazalmasnavi.blogfa.com


**********************************

سلام

به روز کرده ام که به روز کرده باشم. وگرنه حس می کنم در این چند وقت به خیلی از وبلاگ ها سر زده ام و اگر توی وبلاگ خودم چیزی نمی نویسم، دلیل بر گوشه نشینی نیست.

دعوتید به یک پست کوتاه، بعد از چند ماه و چند روز...



ـ‌ اگه گفتید دست کی بالا؟ خانوم بهار.... صد باریک الله

ـ من معنای نقد روی نقد را نمی دانم. و متوجه نمی شوم چرا شاعر نمی تواند از شعرش دفاع کند و اصلا هم به مرگ مؤلف اعتقادی ندارم! حرف های رولان بارت و میشل فوکو را هم صد بار شنیده ام، اگر کسی حرف جدیدی دارد بیاید بزند.

ـ‌ «سفید،‌ صورتی،‌ قرمز »
شعر پنج اپیزودی بلند. شاعر جبران کم کاری های این دو سه ماه

ـ باز شب ها زل می زنم توی فروردین چشمانت. نوازش می کنم اردیبهشت تنت را و می میرم برای خرداد خوابیدنت.

منتظر حضور پر محتواتان هستم، برای تبادل لینک هم حتما خبرم کنید دارم پیوند ها وبلاگم را به روز می کنم

**********************************

داوود مالکی دوشنبه 8 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ http://www.davood-2503.blogfa.com

سلام مخاطب عزیز
بروزم با شعر و چشم براه قدم های شما

پژمان‌الماسی‌نیا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ http://ryra.blogfa.com/

سیاه‌پوش‌ست
خانه.
.
.
.
.
.
دعوت به خوانش شعر●

نیلوفراعتمادی جمعه 12 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:17 ق.ظ http://negahbanmordab.blogfa.com/

امیدوار بودم کار راضی ام کند

چرتکه انداختم

شمردم

دیدم

خواندم..

اما راضی ام نکرد

هنگامه امجدیان سه‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ب.ظ http://www.zakhmeanar.blogfa.com


"به نام کلمه"

سلام
بسیار زیبا و جالب بود
قلمتان پایدار.


سرانجام به روز شدم...

شما دعوتید به خوانش فراشعری عریانیستی.

منتظر نقد و نظرات علمی و کوبنده ی شما هستم.

با سپاس

رضا باب المراد چهارشنبه 17 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:26 ب.ظ http://www.mahemat.blogfa.com

سلام دوست گرامی
دعوتید
به شعرو
کتاب
با احترام

فروهر سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:59 ق.ظ http://foroohar2.blogfa.com/

شوخی کلن جالب است.

محمد زبیدات اصل سه‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ http://andoh-mz.blogfa.com

سلام
خواندمت، زیبا بود
سر بزن

الهام قریشی سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:53 ق.ظ http://www.gisgolabeton.blogfa.com

یلداتون مبارک


من به روزممممممممممممممممممممممم

لیلا مهرپویا پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ق.ظ http://leilamehrpoya.blogfa.com/

سلام
په جای خیلی حرف ها زدن یک لبخند کافی است
با احترام
به روزم

معصومه قنبرپور پنج‌شنبه 2 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ق.ظ http://masume-ghanbarpur.blogfa.com

چقدر مغز می خواهد فهمیدن نوشته هایت . من که با عرض پوزش چند وقتی است مغز هم ندارم حتی

ایمان عباس پی جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.otaghe111.blogfa.com

شاید اتهام بزنند که چون کلاسیک کارم می خواهم کار را نفی کنم.
تلاشتان در رویارویی با دریای بیکران واژگان تحسین می کنم و ترکیب حرف حرف این کلام را با رنگ و شکل نمی دانم های نگارش !!
ولی...
انصافن پیامی هم که به مخاطب بیچاره منتقل می شود این همه تاویل پذیر استدر این همه طول و تفصیل می گنجد؟؟؟
بعید می دانم که انصاف آگاه و وجدان بیدار جواب آری بدهد.
و آیا می شود مخاطب را قانع کرد که بهمنی و صالحی وشاملو واخوان و سعدی وفردوسی ش را کنار بگذارد و این دل نگاشته ها را ببیخواند!!!!!!!

سیدمحمد محمدپور جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:35 ب.ظ http://khaater.blogfa.com

سلام گرامی

به شعر دعوتید
با احترام [گل]

سیده زینب اطهری جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.nafez124.blogfa.com

سلام
به روزم با شعر تن/ها.. های من!

هنگامه اهورا سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.zakhmeanar.blogfa.com

فرهاد کنج بیستون جان می کند، اما فقط
در قلب شیرین تا ابد، پرویز یعنی اتفاق...

من عاشقم، تو عاشقی، دیگر تعارف کافی است
پشت کلاس درس هم، دیگر توقف کافی است...

گفتم اگر نظر به تو خواهر برادری ست
شرمنده! آن نگاه برایم عوض شده ست...

شما دعوتید به خوانش سه غزل نو کلاسیک و حسی(غیر عریانیستی) از جناب استاد آرش آذرپیک-بنیان گذار مکتب ادبی اصالت کلمه"orianism"-
شما کدام یک از این سه غزل را می پسندید و برای این انتخاب چه دلیلی دارید؟

با سپاس

رهام رها جمعه 17 دی‌ماه سال 1389 ساعت 03:32 ب.ظ http://1-poem-to-11.blogfa.com

منتظرم
می خوانی؟

یلدا پنج‌شنبه 23 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ق.ظ http://banooyechap.blogfa.com

با شعر فقط یک خط خطی مضحک به روزم
بدرود

حبیب محمدزاده دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:39 ب.ظ http://www.gramafon.persianblog.ir

سلام
اولین جلسه نقد کتاب "صفحات گرامافون"
نوشته حبیب محمدزاده

جمعه 8/11/89
ساعت 18
کافه هفت
تهران - میدان هفت تیر - قبل از پل کریمخان - خ خردمند جنوبی

تشریف بیاورید

واشقانی سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:33 ب.ظ http://anruzha.blogfa.com

مهر عزیزم سلام
آن روزها با غزلی دیگر به روز شد و منتظر نگاه مهربان و نظر ارزشمند شماست:
در لحظه های واقعیت، از تصور ِ
خوشبختی عروسکی ام گریه می کنم
برگرد پشت کوچه ی خوشبخت خاطره
آن جا که مثل کودکی ام گریه می کنم
با مهر فراوان

میر غلامعباس خدامیان پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ http://khodamyan.blogfa.com

سلام دوست فرهیخته ،عزیز وارجمندم
خوشحالم که تونستم به وبلاگتون بیام واستفاده کنم .


خوشحال می شوم به وب من تشریف بیاری وینجره دلم را بگشایی وصدای زندگی را به خانه ام بیاری
آگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
ویک دریچه که با آن
به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

پری زهرا چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:20 ق.ظ http://www.inasheghaneha.persianblog.ir

استفاده کردم.ممنون

معصومه قنبرپور دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:12 ق.ظ http://masume-ghanbarpour.blogfa.com

ناخواسته تبعید شدم به اینجا:
http://www.masume-ghanbarpur.blogfa.com

احمد شوشی جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.shushi.blogfa.com

درود

با فروتنی و احترام دعوتید به کلبه ی داس کند
نقدتان را می خواهیم

یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد