من روی همین زبان است که فارسی می دود تا دوست که دارد از خودش به دیگری می رسد ... ها ؟ فحش چرا ؟ من توی همین دست هاست که استکانی تر می رقصد ... نوش !
از می گریزم تا خانه برای خوابی که می بینی سرخ می روم تا شیر که می چسبد به پستانی چکیده از قلم روی سبز تری تا برف ... گوش !
انگشت های من از من جلوترند
..
..
..
می روم سراغ دستی که دارد!
ما هیج وقت جهانی نمی شویم آقای فلاح !
منی که اینجاست
با همین زبان است که تلخ
نقش می کشد
حالا
تنی را که تنهاست
می کشد .
خواب
چسبیده به پستانی زرد
کجاست تا بنوشمی
کجاست ؟
مکیدن بی وقفه مان را
استکان کوچکی ست
شیر
که از دستهای ما ...
نوش !
فونتت را عوض کردی بهتر شد
منی که اینجاست حرفها با مخاطب دارد ، از تلاطم این همه واژه به تنهایی می خزد اما تا نگوید و نشنویم آرام نمی گیریم ،در پس این تنهایی غوغایی است که کلام را با خود می برد و گوشها را گام به گام با خود می کشاند ......
سلام.............................................................................
سلام دوست عزیز
مثل همیشه بسیار زیبا بود.
قشنگ بود
سلام
ممنون که با وبلاگ دیگرت آشنایم کردی.حتما اینجا هم از هنر و دانشت استفاده خواهم کرد
خواستم طلب نقد کنم دیدم اگر قابل نقد باشم دریغ نمی کنید
برقرار باشید
ها ؟فحش چرا ؟.......سر زنده و شاد باشی مثل همیشه مهرداد
دوست من!
شعر مگر ماکارونی ست که چون ماکارونی ما جایی در بازار جهانی ندارد ، شعر ما هم همین طور باشد!
..
..
..
شاعر از روزنامه نو تر است!
دوست شاعر سلام
این همه شاهراه چرا خاکی می ری؟ کی از بازار جهانی حرف زد ؟
من تیتر وار از دلایل جهانی نشدن شعر فارسی گفتم آن وقت تو می گی شعر مگه ماکارونی است ؟خودت سوال می کنی خودت جواب می دی. من دلایل عمومی جهانی نشدن شعر فارسی را بیان کردم. دلایل دیگری هم دارد که خاص شعر هر شاعر است که بماند برای بعد ...
این طور نیست مهرداد فلاح ؟
از مهرداد فلاح می آیم و تازه گی ها نوشدن اش:
"من روی همین زبان است که فارسی می دود تا دوست که دارد از خودش به دیگری می رسد ... "
اما منی که با من تن هاست با چه حال کند؟
خوانده میشوید!
توی همین دست هاست که استکانی می شکند ...کوفت!
زیبا ترین نکته این است که همه میدویم اما بروی...
زیباست...
یک روز با خودم فکر کردم تا دیدم کلمه مرد است یا زن . اگر زبان مرد است و شعر زن . هر کلمه مرد است یا زن ؟ هیچ نیافتم جز قانع کردنم که دسته دارد پس مرد است .
یعنی
اگر کلمه ایی را حرفی فرا گیرد یعنی آن حرف در او ریزد او از میان بریده است واوست که نمی برخیزاندش . وقتی کلمه ایی جمله را دگرکون کند . جمله را به آشوب می سرکشد او کلمه است و تو
کهمه ایی چرا که کهمات را حرفهای اضافه فرا می گیرد . وقتی کلمه ی را حرفی فرا گیرد او از میان بریده است . پس او کهمه است .
وقتی شاعری که کلمه را کهمه می نویسی وقتی آنارشیستی دیگر شاعر شدنم را به رخ کی بکشم ؟ آملی ؟ یا در آنسوی برعکس نگاه کن هردوتان را .
از چه میخواهیم زبان ؟ که باید دید او را در حرف زدن ؟ طور دیگری زیستن این است ؟
شمس بودن و باندش هم را خل کرده
نی که او خود بده و دانا که اشتباه علی عبدال رُزایی را دوباره تکرار ؟ چه از این نصری شدن و مهرداد ومازیار ؟ تو هم پیوستی به رادیکال ؟ حرفهای اضافه که سر بگیریم بالا . هرچند که آنها شمالیند وباعث افتخار ما . لیک من تام کروز را در بازی به نیکلسون ترجیح نمی دهم . کمتر هفتادی را به تو . اما حالا ...
صدای دویدنت روی شیشه سن دلیل بر تند دویدنت نیست . اسب ها در جای دیگر در حال رمیدنند.
بعد اینکه سلامتی شما . چون نوز در ادبیاتی .
و بعد اینکه به روزم در این آدرس که گذاشتم برایتان
سوم وقت کردی به این آدرس سر بزن . خوشت می آید
www.lantarani.blogfa.com
سلام بر مهرداد فلاح عزیز
مردی که بسیار دوستش دارم
شعرهاتون رو می خونم
گلایه هاتون رو گوش می کنم
اما این بار اومدم و از شما می خوام
به وبلاگم بیاین
و نظرتون رو در مورد شعرم بیان کنین
دوستتون دارم
علی حاجیان زاده
تا از دوست زخمی عمیق تر بردارم
دارم دوست را تازه می کنم
سلام بر مهرداد عزیز
دارم به وب بر می گردم
به خودم نه
باز هم می آیمت
سلام. الهی هیچ وقت بیمار نشوید. با Acetaminophen چشم براه شما هستم.
خواندم و لذت بردم.برمی گردم تا دورت بگردم دوست من .دوست غول من
سلام جناب فلاح عزیز و نازنین مشتاق .تازه با قارقارتان آشنا شدم .که این سر آغاز دوستی هاست.پایدار و موفق تا همیشه تاریخ
پشت صلیبی که سرخ شدم رگ هایم از جا بیرون می زنند
می شود پشت مولف مرده را از خواب در بیاوریم و سنگ بکاریم
ببینم! دست هایم از تو جلوترند؟
موفق باشید.
یخ در دمای اتاق می گرید...
پرده هفتم:خواب
سلام به آشنا
قصد معرفی شاعره ای رو دارم که مدت هاست مینویسد ولی مدت کوتاهی است که به این فضای مجازی اومده با نام ؛زائر آتش؛ و به آدرس
http://www.712t.blogfa.com
حتمن سر بزنین
مانا باشید
سپاس و بدرود
سلام مهرداد عزیز
من نمی توانم بپذیرم که شاعران کورند. شاعر چنان چشم دوخته به ذهنیت واژه و چنان در آن زندگی می کند که راست جلویش را می بیند دیگر چه باک که اطراف ذهنیت او و واژه هایش چه می گذرد.
وراستی مگر کار هنر غیر از این ست . واصلن مگر ذات زندگی غیر از این ست . من شاعر نیستم اما شیفته ی آنم شاید چون کار من هم با کلمات ست و می دانم عرق ریزی روح را برای خلق یک واژه و بعد تازه راضی نشدن دیگران .آن ها هم حق دارند شاید چون کار آنها هم کلمات ست .اما شاعر راه خود را می رود چشم دوخته به سپیدی نورانی دل واژه وقیل و قال ها را پس پشت می نهد هنر بالاخره راه خود را می یابد.
اما چه باک که حرف هست و نقد هست و مابا همین سر وکله زدن ها زنده ایم انگار.
سلام بر مهرداد الشعرا. این دست نوشته هایت مرا یاد دارم دوباره کلاغ می شوم ات می اندازد. راستی مرد! تو اگر دوست داشتنی هستی برای خیلی ها از جمله من، به خاطر همین است که مثل بچه هایی! هیچوقت بزرگ نشو و کلاس نذار شاعر. از ما هم دلگیری موقوف!!
سلام دوست خوبم منتظرت هستم با :
ز جور ِ چرخ چو حافظ به جان رسید دلت
به سوی ِ دیو ِ محن، نا وک ِ شهاب انداز
هوایی تازه کردیم...
از تماشایت ممنون و از راهنماییت که در یادداشتت نهفته بود
سلام خسته نباشید
همانند تمام شعر هاتون لذت چیزیست که هنگام خوانش آنها یک لحظه رهایت نمی کند کارهای زیبایی را دوباره و چند باره از شما خواندم و می خوانم
خوشحال می شم به وبلاگ من سری بزنید ونظرتون را در مورد شعر هاعنوان کنید
سلام
"زائر آتش "بروز شد آدرس : http://www.712t.blogfa.com
علی تنهاست
23سال مبارزه برای مکتب , 25 سال تحمل برای وحدت , 5 سال تلاش برای عدالت.
سه شعار خلاصه زندگی علی است: مکتب, وحدت .عدالت .
شب قدر شبی است که باران فرو می ریزد
چه جهل زشتی است در این شب قدر بودن و در زیر این باران ماندن و قطره ای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن ُخشک و غبار آلود زیستن و مردن
" دکتر علی شریعتی "
امروز هیچ نقدی نمیکنم
سپاس و بدرود
سلام وخسته نباشید . نمی دانم از درد کلمات است یا از رنجی که می کشم
اما آنگونه که باید . از به هم ریختگی لذت نمی برم . غرض نقد نیست تنها چند سطر است که دارد روی دستانم قل می خورد. که مثلا بنویسم . شعر از شکل افتاده .
در واقع تکرار حرف (ی ) کمی گوش خراش شده . اما با این حال شاید تاویلهای گونه گون مد نظر باشد که فکر میکنم تنها تغییر نحوی زبان است در اینجا چرا که نحو سالم تاویل پذیر تر است (بود ) اگر به کار می گرفتی . در کل نقد نبود . صرفا چاق سلامتی بود .
من آنکه تو را از خودت خواهد گرفت
با خودت خواهند ماند
و هر دو را به تو خواهد بخشید
با سلام
وتشکر از بذل توجه و محبت شما
قالب وبتون خیلی زیبا و هنرمندانه است تبریک عرض می کنم
مطالب ارزشمندتونو سیو کردم تا با تعمق و حوصله بخونم و استفاده برم
با گزارش شصتمین سالگرد در گذشت قهرمان پاکبین به روزم و منتظر نظرات ارزشمندتان
لطف کنید به روز شدین مطلع بفرمایین
قافیه و ردیف رو محبت کن یه بازبینی بفرما
مرا در شکاف پیراهنت پنهان کن تا فرار کنیم
من
از قرص ها وکپسول ها
تنها لب های تو را دوست دارم
سلام. با اسم تو به روزم...
شما دعوتید دوست عزیز
روسریِ زن به جردن رسیده که با اتکلن ِ Remediosسر می برد
موضوع چهارمین جلسه ی انجمن مجازی نقد و بررسی شعر برزو علی پور است . منتظر نقد و نظر شما عزیز فرهیخته هستیم
همین فردا بود ...
کوتاه درباره غزل پست مدرن
اشعار شاعران :
مریم حقیقت ، زهرا معتمدی ، مونا زنده دل و
امیر مرزبان ...
گلایه هاتان را در این جا بنویسید
در باره غزل پست مدرن
و جریان های ایجاد با این نام
منتظر شما هستم
درودی غریبانه ...
به راستی خدا کجاست ؟ .... رنگی پنهان پشت سجاده ؟ ...
به روز , غریبترین واژه ای که شنیده ام ...
در پناه حق , شاعر ...
سلام
به شما لینک دادم
اگه ممکنه لینکم کنین
شاید انگار کاش هیچ...
فکری خون الود به سرم زده است...
با خبرهایی داغ از جشنواره...
که اینجا نمیتوانم بگویم
باید خودت بیایی و ببینی
و غزلی متفاوت(ط) از هفت سنگ...
به روز شدم بعد از دو ماه...
سلام
این روزها بد جوری نیاز به نقد دارم
خوشحال میشوم سری بزنید.
سلام دوست عزیز
ممنون از مطلب خوبتون
با مطلب پاییز می وزد وطن به روزم. خوشحال می شم سر بزنی
به روز منظرم مهربان
تا اکنون... ۲۳ سال زندگی... شاید تکرار... بیهودگی...
فقط من ِ خسته از یک چیز سر در نیاوردم!
یا
سر
در
نمی آورم...
از دو روویی ِ تمام مدعیانی که اسم خویشتن آدم نهاده اند!!!!
سلام این هم یک کوتاه سرایی اما به سبک کلاسیک اینبار با یک رباعی ام بیا...
سلام
با دو تا نوشته پر از قلم خوردگی ، معرفی هفت تا وبلاگ جدید و یه من و تو به روزم .
حتما سر بزن خوشحال میشم
ممنونم که بی تفاوت نیستی
تصویر من از
تو
تمام بودن بود
///////////
سلام دوست عزیز شما دعوتیدبه تصویر خوانی مانیفست
سلام استاد
اگر به من سر بزنید خوشحال میشوم
سلام فلاح غزیز.
بیا و روی کارم نظر بده...
دلم برای فلاح دهه ی ۷۰ تنگ شده...
به امید موفقیت هایی مثل همان روزها برای تو.......
اسداللهی.
شعری از تیرداد نصری
..........................
با ساق های یک باران
می آید
بر صندلی می نشیند ، کبریت می کشد
حلقه ، حلقه ، حلقه های دود
می روند تا نیمه راه سقف
از آنجا
با اضطراب یک خبر
می ریزند بر صفحة روزنامه
می ریزند بر فنجان چای
من آنجا نیستم
امّا جرعه ، جرعه ، جرعه می توان فهمید :
با قدم های همین باران
که بُلند
با قدم های همین باران
که تُند
او
می رود تا کنار استخوانهای خودش
آنجا ، در اعماق زخمهاش
با سوزش نمک قراری دارد