افسانه ی ؛ساده نویسی؛ مهرداد فلاح در گفت و گو با ایسنا
شعری که چهره بسیار دارد : گفت و گوی من با حسن زاده در باره ی خواندیدنی درسایت اثر
کناره گیری از هیات داوری "جایزه ی شعر نیما"
این روزها ما اهل شعر و هنر، دل مان را انگاری به "شوخی" خوش کرده ایم. البته این "شوخی"، همان "شوخی" میلان کوندرا نیست . آن "شوخی" یک رمان از نویسنده ای خلاق و "مرز شکن" است که وقتی می خوانیش ، لذت می بری و این یکی ، یک بازی لوس و بی نمک است که فقط به درد پر کردن صفحه ی ادبی روزنامه ها می خورد ؛ جایزه ی شعر فلان و بهمان!
از این جور شوخی های ادبی ( نمونه ی دیگرش برگزاری انواع و اقسام "شب شعر" است که تازگی ها "ناشران معظم" هم نسبت به آن بد جوری اهتمام می ورزند!) ، عجیب رونق دارد این روزها در کشور ما . چرایش یکی این که چون نمی شود کتاب شعر چاپ کرد ( به یمن وجود ممیزی و نبود ناشر) ، لابد این جوری "فضا" را گرم نگه می داریم!
پس اگر من بیایم و از "خوبی" ها و "بدی" های فلان یا بهمان جایزه ی شعر ، فهرستی فراهم کنم و داد سخن بدهم ، به این می ماند که آینه ای شکسته بردارم و در آن به ریش خودم بخندم .
وقتی همه جور دستی از تاریکی در می آید و بر سر شعر می کوبد ، وقتی شاعر خلاق و نوجو ، آماج همه جور تیر و تهمت است ، مضحک نیست درگیر شدن در این بازی ها ؟ جالب است که هر چه وضع بد تر می شود ، جایزه ی شعر هم بیشتر می شود! پس چاره ای نیست که بگوییم این جایزه ها ( همان شوخی ها که گفتم)، سرپوش گذاشتن روی "زخم " است؛ یک جور بزک کردن است ، دروغ است و دوز و کلک ...
من می گویم شعر به این "جایزه" ها هیچ نیازی ندارد . جایزه ای که در خلا شکل می گیرد و پشتوانه ای در قلمرو نشر و فرهنگ ندارد ، چه نقشی می تواند بازی کند جز این حضور ِ بالماسکه ای ؟ تمام این ماجرا چیزی نیست مگر مصداق آشکار همان "هیاهو برای هیچ"!
بنابراین، با احترام به دوستان عزیزی که "جایزه ی شعر نیما" را بنیان گذاشته اند(که قرار است به زودی برگزیدگان نخستین دوره اش معرفی شوند) و مرا نیز با لطفی که دارند،به عنوان یکی از اعضای هیات داوری ( در کنار عزیزانی که به گمانم ذوق و سلیقه ی شعری بنده با اغلب آن ها متفاوت و حتا متضاد باشد) انتخاب کرده اند، کناره گیری خود را اعلام و برای نسل تازه ای که در شعر فارسی سر برآورده ، آروزی خلاقیت بیشتر می کنم.