قار قار

شعر و نقد ادبی

قار قار

شعر و نقد ادبی

کی جهانی می شویم پس ؟!

می گویند شعر ما جهانی نشده است و این را جوری می گویند که انگار از این ماجرا خوش حالند . دنباله ی حرف شان از این هم قشنگ تر است . می گویند دلیل جهانی نشدن شعر ما ،  کپی برداری شاعران ایرانی ، از روی دست شاعران و نظریه پردازان غربی است ! می گویند چون شعر ما نسخه بدل شعر غربی است ، ترجمه که می شود ، جذبه ای برای آن ها ندارد و به همین علت ، می روند سر وقت شاعران کلاسیک ما و مولوی خوانی می کنند ...

 

 

این حرف ها معمولن از دهان کسانی در می آید که اصولن با جریان های پیشرو در شعر امروز فارسی مشکل دارند و این حرف شان هم نه از سر دل سوزی که از در سرکوب  است . اینان باور ندارند که یک شاعر ایرانی ، بتواند شعری بگوید هم تراز شعر یک شاعر مثلن انگلیسی یا فرانسوی . از دید اینان ، چون شاعر ایرانی در یک کشور جهان سومی می زید ، افق دیدش محدود و ذوق و سلیقه اش عقب مانده است . شاعر ایرانی چون اسمش صادق ، تقی ، هوشنگ و ... است ، محال است شاعری جهانی باشد !

 

 

اما جهان کجاست ؟

اگر شعر امروز فارسی ، جایی در جهان ندارد ، پس کجاست؟

چه کسی یا چه کسانی ، پروانه ی جهانی به شاعران می دهند ؟

آیا نهادی هست که حرفش در این قلمرو ، بی چون و چرا پذیرفته شود ؟

 

 

شاید منظور این دوستان ، آن باشد که چون شعر امروز فارسی ، نتوانسته جایزه های بین المللی شعر و یا نوبل بگیرد ، جهانی نشده است ؟ شاید چون در فلان مجله یا دانشگاه آمریکایی ، حرفی از شعر امروز ایران در میان نیست ، دوستان به این گمان رسیده اند ؟ و از این قماش پرسش بسیار است ...

 

 

شاید منظور از جهانی شدن از دید اینان ، شناخت و تایید شعر امروز فارسی ، از سوی افراد و نهاد ها و رسانه های ادبی – فرهنگی دنیای غرب باشد ؟ در این صورت ، می توان پرسید :

شعر شاعرانی مثل نیما ، فروغ ، شاملو ، رویایی و ... (از نسل های پیشین ) چه کم از شعر شاعران نوبل گرفته ای نظیر تاگور ، نرودا ، میسترال و ... دارد ؟

 

 

آیا انقلابی که نیما در شعر فارسی در انداخت یا تحولی که شاملو در تداوم کار او در این شعر پدید آورد ، به لحاظ زیبایی شناختی و فرهنگی ، آن قدر ارزش ندارد که بتوانیم شعر ایشان را اگر نه فراتر ، دست کم هم پایه ی شعر شاعرانی هم چون آراگون ، الوار ، ریتسوس ، حکمت و لورکا بدانیم ؟

اگر امروزه ، زبان مسلط و فراگیر در اغلب جاهای دنیا ، انگلیسی است ، آیا محدودیت جغرافیایی زبان فارسی ، اصولن می تواند دخالتی در تعیین جایگاه هنری شعر فارسی داشته باشد ؟ اگر دانشگاه ها و دیگر نهادهای فرهنگی ما ( به ویژه رادیو تلویزیون ) که زیر سیطره ی نگاه و جریان محافظه کار است ، توان همزیستی و رفاقت با شعر خلاق و سنت شکن را ندارد و هرگاه پای معرفی شعر امروز فارسی پیش کشیده می شود ، فرآورده های ذوق رسمی را به جای شعر امروز به این جا و آن جا می برد ، آیا این از ضعف و ناتوانی شعر زنده ، الگو شکن و نقاد امروز فارسی حکایت دارد ؟

 

 

اگر در متون تئوریک نظریه پردازان بزرگ غربی ، حرفی از شعر امروز ایران نیست ، این مشکل آن هاست ، نه فقر شعر ما . اگر فلان شرق شناس صاحب نام ، هنوز و هم چنان در بحر عمیق شعر کهن فارسی غوطه می خورد ، بدا به حال او که نتوانسته هم گام شود با آن چه امروز در شعر فارسی جریان دارد . اگر یکی مثل شاملو ، تاکنون در دنیای اسپانیایی زبان یافت نشده که هم چنان که او شعر لورکا را به فارسی زبانان هدیه داد ، شعر شاملو را برای اسپانیایی زبان ها سوغات ببرد ، دریغ و افسوسش می ماند برای خودشان ...

 

 

سال ها پیش ، وقتی در مصاحبه ای گفتم این حق شعر فارسی است که نوبل بگیرد ، دوستان برآشفتند که فلانی می گوید شعر من مستحق دریافت نوبل است ! گیرم که چنین ادعای بلندی هم داشته باشم ، به دوستان من بر چرا بخورد ؟ آن موقع من جوان بودم ( مگر الان نیستم ؟ ) و می گویند آرزو بر جوانان عیب نیست . حالا که از کمرکش عمر هم برگذشته ام ، باز همان را می گویم .

 

 

بهترین نمونه های شعر نو فارسی ، شعری است خلاق ، نقاد ،الگو آفرین و پیشنهاد دهنده که اگر معیار جایزه ی نوبل ، فقط و فقط ارزش های زیبایی شناختی و هنری می بود ، بی شک می بایست سال ها پیش نوبل را از آن خود می کرد .

 

 

وقتی ما از غرب سخن می گوییم ، انگار یادمان می رود که مجموعه ای از چندین و چند کشور را در نظر داریم . مگر در دنیای آلمانی زبان ، در همین هفتاد – هشتاد سال گذشته ، چند شاعر سنت شکن ظهور کرده است ؟ فرانسوی ها در چند دهه ی گذشته ، چند شاعر گردن کلفت داشته اند ؟ یا انگلیسی ها و ...؟

 

 

این ما هستیم که باید آستین بالا بزنیم و داشته هامان را بشناسیم و بعد اگر مجالی بود ، به دیگران هم بشناسانیم . منتقدان و نظریه پردازان ادبی ما به جای این که فقط به ترجمه و شرح و وصف آثار دیگران بپردازند ، می توانند به دور و برشان دقت کنند و با دست گذاشتن روی بهترین شعر های نو فارسی ، نظریه های زیبایی شناختی دست اول بپرورند و به اندیشمندان دیگر جاها هدیه دهند . بله ، این کار سخت تر از شرح و وصف است !

 

 

ژولیا کریستوای ایرانی کی می خواهد نقاب از چهره بردارد ؟

 

 

دوستان !

به جای این که توی سر من شاعر بکوبید ، سرفرازم کنید !

شاعر نوجوی ایرانی دارد کار می کند . شما کارستانش کنید !

 

 

***********************************************

ابو سعید مرضایی

 

چقدر ذات انسانی و بنیادی دارد حرف هایت مهرداد جان
آخر نباید که آنها برای شعر ما ارزش گذار کنند...(چرا انها اگر بدانند که خبری هست حتمن به سراغش می آیند)
(اما این بحث ترجمه آثاری چنین بماند که آگر یکی بنویسیم مثلن انگلیسی ها چگونه   چند تا بردارند)
خیلی دلشان بخواهد ...(می دانم آنها می خواهند به هر چه که بهتر و پیشرو تر دست یازند) خوب چه طور آگاه شوند
آخر سفیران فرهنگی آنها که (اساتید ایرانی اند!!!!!)
با یک سویه نگری و تعصب فقط سیاق خود را بزرگ نمایی می کنند چه باید کرد
وقتی مستشرقی دکانش را یافته که نمی آید ...(نوش جانش ....)ما چه کنیم که دکانش بی رونق...
از سویی چقدر مگر رسانه های داخلی می توانند دوام بیاورند (بگذریم که آنها در هر پذیرش سلیقه حاکم شده به جامعه عنصری را که حرف آنها را به زبان نو بزند رو می کنند ....اما همین هم مگر غنیمتی نیست....هست)
مگر از همین  تکه پاره های فیلم های معروف یا ...در هر هنری از این رسانه پخش می شود نبود که نوجوان دیروز گرفت که سرچشمه جای دیگریست و...
آخر از یک ایرانی که در همان سالی که از این خاک پریده گیر کرده است چه انتظاری
پشتوانه های هنر پیشرو ایران نیاز به حمایت دارند
اما نه از جای دیگر باید آغاز کرد و ...

 

 

عارف رمضانی

 

جهانی نشدن شعر یک مصیبت است و شدنش هزار مصیبت .ببین با همین سینمای ما که خیر سرمان جهانی شده،  چه برخوردی می کنند و منتقدان قلم به مزد، چه انگ هایی که به آن نمی چسبانند.با این حال حرف هایت را قبول دارم و به طور خاص این فراز  را :
« اگر یکی مثل شاملو ،تاکنون در دنیای اسپانیایی زبان یافت نشده که هم چنان که او شعر لورکا را به فارسی زبانان هدیه داد ، شعر شاملو را برای اسپانیایی زبان ها سوغات ببرد ،دریغ و افسوسش می ماند برای خودشان ...»
مهرداد حان ! جهان شاعر ، شعر است حتی اگر شعرش جهانی نشود .

 

 

 

مجید قبادیان سوادکوهی

 

مطالب  شما ودوستان عزیز دیگر دغدغه ی همه ی ماست.
وقتی رسانه های ما از هر نوعش (دیداری /شنیداری و...)همه به تریبونی برای تبلیغ تفکری (اگر بشود گفت تفکر) خاص تبدیل شده ، وقتی کتاب های درسی ما هنوز نیمای بزرگ  را هم درست و حسابی به این بچه های بی خبر از همه جا معرفی نمی کنند ،وقتی اکثر اساتید دانشگاهی ما هنوز توی فاعلاتن گیر کرده اند، وقتی به هزار دلیل غیر موجه، بین مردم ما و شعر معاصر فاصله می اندازند ، نتیجه اش می شود این که شعر ما هنوز در اندازه های وطن غریب مانده ، چه برسد به ...
وقتی چهار تاشاعر مهاجر ما کاملن و آشکارا به انکار هم !به هم خندیدن !به هم انگ زدن و...مشغول بوده ، چشم دیدن هم را ندارند و موفقیت یکی انگار خاری می شود توی چشم دیگری، آن وقت انتظار جهانی شدن، به نظر خیلی مضحک می شود فلاح عزیز این طور نیست؟
ما تا مشکل مان با خودمان حل نشود /این خرده  گرفتن ها نشود خرده فرهنگ /نمی شود این فرهنگ جهانی شود . زور که نیست!

 

 

ف دال

 

جهان دارد می شود. ما هم داریم می شویم. اصلا مگر چیزی هست که نشود یا هنوز نشده باشد؟

با خیلی حرف هاتان موافقم. شاید سر پرشور و نترس نیست و کمی سیاست زدگی نمی گذاره کریستوای فارسی صداش رو بلند کنه. وگرنه انقلاب زیبایی در جریانه که شاید رسمی نبودنش بزرگ ترین حسنش باشه.

شاید اگه ما هم شعرخوانی های سنت شکن مان را می توانستیم وسط خیابان ها و پارک ها به صدای رسا بخوانیم زودتر از این ها یخ مان می شکست. اما این از کیفیت کار کم نمی کنه. صدای شاعر برادر من ، این صداست که غایبه و هیچ خط و خطوطی جای صدای غایب رو نمی گیره.

 

 

مستان

دوستی می گفت: این روزها در ایران، به جای شاعر  می خواهند فیلسوف پروری کنند. انگار راست می گفت. با این حساب، تا قیامت زلف معشوق به دست دگران خواهد بود!

 

ری ون جو

 

در ادامه ی صحبت دوستانِ باریک بین, می پندارم جهان بینی بسیاری از شاعرانِ ایرانی (که اینان نمایندگان مردم آگاه زمان نیستند) با جهان علمی و فلسفه جهانی از جایگاه انسان در تناقض است. این چیزی که اسمش را می گذارند درک و دریافت معنوی و فراورده ی مستقل و  غیر حسی اش (و نه خلسه ای اش که در کشور ما عینی فرض می شود) با این ماده ی متحرک و جهان هستی, گاهی جای پوزخند و گاه جای قهقهه و شگفت زدگی دارد. این همراه نبودن با اصول علمی و منطقی (و نه همسان نبودن) و درک نا درست از مسایل روز و بازتاب این اندیشه در شعرِ زمان, موجب نا خرسندی خاننده خارجی را فراهم می آورد.
دیگر این که برای شاعران هم میهنم  به دلیل حسادت های آشکار و همین طور دسترسی نداشتن به ابزار رسانه ای قوی هم از سختی های رسیدن به شاهراه ارتباط با نسل هم زمان آن سوی آب هاست.  آن هایی را تجسم کن با حقوقی مکفی و دهانی خسته از جویدن و گلویی آماده و گشاد برای بلعیدن و شکمی بزررگ تر از هر سرزمینی برای انباشت سخنان یاوه که چه امکاناتی  دارند و بهترین تفریح شان هم سرزنش هنرمند نو پرداز است. چه تجسم چندش آوری ...  تازه دعوت های جهانی از این ها برای تکمیل ظرفیت صندلی ها در سمینار هایی ست که کف زدن برای حضار بسیار خاطره انگیز و البته هنرمندانه است!
اما شاعر نو پردازِ ایرانی دنیای بزرگ تری دارد! جهانی که باید در دنیایِ او بنگرد که چه گونه درون این همه سختی را تَرَک می اندازد. با حرکت دست  نیما و پیدایش رهیابان نوین و آگاه بعدی و دنباله دارش چنین سرسام آور از مرز های مجازی فاصله می گیرد.
من به وجود همه شاعرانِ نو پردازِ خوش فکرِ ایرانی ام که در رنجی بزرگ تر از  شعرایِ جهانیِ اند (که دارای تامین اجتماعی و سهمیه جهانگردی به پیرانه سری هستند) افتخار می کنم.

 

 

جلیل قیصری

 

با نا خرسندی باید بگویم که بخشی از ادبیات معاصر ما فرزند

نامشروع غرب است. در تکنیک و محتوا سعی کرده ایم چیزهایی بگوییم که دیگرانش از ما بهتر گفته اند. سفارش نیما را فراموش کرده ایم که با چشمان خود ببین وبا ذهن خود بیندیش و با زبان خود بگو .به روایتی دیگر، به جای این که جهان را با نگاه خود ببینیم خود را از نگاه جهان دیده ایم .
۲-آثار ادبی مان ترجمه نمی شود. مهاجرین زبان دان ما هم بیشتر شان به دانسته های سی سال پیش مشغولند بدون آگاهی کامل از تحولات ادبی در وطن .
۳-نبود تبادلات ادبی به هر دلیل، آفریده های ما را در محاق نشانده است و مترجم غیر ایرانی، چگونه چیزی را که ندیده است و نمی شناسد، ترجمه کند؟
۴-بی هیچ اغراق و تردیدی باید بگویم که بخشی از ادبیات معاصر ما هم جهانی است، اما دور از نشر و نگاه جهان و در محاقی مداوم .

 

معصومه مظفری

مقاله ات را در مورد جهانی شدن خواندم.با تو موافقم.آن چه باعث می شود تو را دوست بدارم، جسارت تو در بیان حرف هایی است که دیگران توان گفتنش را ندارند.چرا ما هرگز جهانی نمی شویم؟ چون هیچ وقت نقادان ما ، مترجمان ما و اساتید بزرگ ما با شاعران و جریانات شعری همراه نیستند. هیچ وقت آن را جدی نمی گیرند. هیچ وقت بزرگ مان نمی کنند. مدام کوچک می کنند آن چه را که باید بزرگ بدانند و دقیقا ماجرا از این جا شروع می شود.

 

ریممبر

این جهانی نشدن ها ، به اسم تقی و هوشنگ و صادق ربطی نداره ، واسه اینه که خودمون هم مدام داریم خودمون رو مورد نقد که چه عرض کنم، بعضی وقتها خیلی ببخشید در قالب نقد مورد هتاکی قرار می دیم ،
ماها عادت کردیم که حتی اگه هیچ کاره هم باشیم ، از دیگران عیب جویی کنیم ، یه جور این مدلی برتری خودمون رو ثابت کنیم  ، دیگه چه توقعی از جامعه جهانی داشتیم ،
یه معضلی که در قرون وسطی و حتی یه خورده بعد از اون حتی با پیدایش جریانهای نو در جوامع غربی وجود داشت ، این بود که هیچ شیوه و جریانی رو قبول نمی کردن مگر عده ای، به دلیل وسعت پیدا نکردن انقلابهای اطلاعاتی ، افراد دیگر کشف می شدن ، چه فلاسفه ، چه هنرمندان ، چه دانشمندان ،
از اونهایی که ما همیشه بعد از حداقل ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال یادمون می افته که باید یه حرکتی رو بکنیم ، در زمینه ادبیات هم همینجور موندیم و درجا می زنیم ، حالا هی افتادیم به نقد کردن و از هم ایراد گرفتن ، هر کسی چه با سواد چه بی سواد ( که اکثرا اونهایی که ادعای سواد هم می کنن به جز یاد گرفتن چند تا کلمه کلیشه ای نیست ، بالنسبت شما  البته !‌) همه می خوایم همدیگر رو بکوبیم
هیچ کس نیست که یه جریان ، یه عقیده ، یه حرفی که می زنه یه گروه داشته باشه ، جالبه که اونهایی هم که انتقادهای تند و تیز می کنن ، خودشون شب می رن می شینین شروع به تقلید از همون کسی می کنن که صبح داشتن چقدر با هیجان و آب و تاب زیر هزار تا علامت سئوال لهش می کردن
وقتی مردم ما به یه مجری ساده تلویزیون ، یه برنامه معمولی که کما بیش رو به سمت موفقیت می ره ، یه استاد موفق ، یه تولید موفق ( البته تا حدودی موفق ، چون موفقیت مستلزم همیاریه که ما اصلا نداریم تو فرهنگمان ) حتی و حتی یه راننده  موفق ، هزار و یه جور عیب و ایراد می گیرن و این در شرایطیه که استفادشون رو می برن و هزار تا هم غر غر می کنن ، چه توقعی می شه از یه سبک ادبی داشت
یه جریانی رو به زور تو ادبیات پذیرفتن ( نیمایی - سپید ، حالا هر چی ) کلی طول کشید تا پذیرفتنش ، اونهم نه پذیرفتن واقعی که بازم زیر چکمه های نقد داشت له می شد ، اما بعدش چی شد ، تقلید
حالا هم هر کی هر کاری می کنه اسمش همون تقلیده ، دیگه انگار توان پذیرفتن یه جریان جدید رو نداریم
چطور غزل هیچ وقت تقلید نشد ، هر غزلسرایی تازگی کار خودشون رو داشتن ، اما هر کی شعر می گه حالا گیرم قافیه نداشته باشه ، دیگه نمی شه به حساب شعر نو گذاشتش که ، باید مکاتب جدید بیاد واسه همین نو اندیشی ها ، که نداریم ، اگر هم بخوایم باید باز هم شروع کنیم به تقلید ، ایراد کار از خود ماست
چرا الان حداقل نمی شینیم بررسی های ۲۰۰ ، ۳۰۰ سال پیش رو بکنیم ، حداقل بگیم فلانی رومانس می گه ، این مطلب اکسپرسیو بود ، این هم سورئال ، این هم ....
حالا تو این وادی بشینیم نقدش کنیم ، تا بتونیم یه چیزی ازش درآریم ، والا دیگه این سبکها هم تو دنیا مردن دیگه ، اما حداقل باید از یه جایی شروع بشه
الان باب شده یه سری نوگرایی می کنن ، یه سری می آن می گن تقلید بود
یه سری حرفهای سیاسی ، اجتماعی می زنن ، یه سری می آن می گن شعر که وظیفه اش این نیست
یه سری درد دلشون رو می گن ، یه سری می آن می گن اه طرف خیلی ببخشیدا ، جواده ، چقدر حرف عاشقانه
آخه اون بدبختی که تازه داره وارد میدون می شه چه گناهی کرده

حالا با تمام این توصیفها چه توقعی از جامعه جهانی داریم ، مگه خودمون ، خودمون رو قبول داریم ؟

 

 

آرش قربانی

 

1- مخالفان شعر معاصر ؟  این مخالفان چه کسانی هستند ؟ پلیس های امنیت فرهنگ ، پاسبانان اخلاق زیبایی شناسی کهن ... نه ، من آن ها را دقیقا نمی شناسم . آن ها در هر طبقه ای هستند .لازم نیست خداپرست باشند ، آن ها میانمایه اند  . میانمایگان می اندیشند که در پرده ، امر قدسی شاعرانه پنهان است . اما در نمی یابند که شعر ساختن از نیستی است . هم چنان که پوئسیس و پوئتری این گونه اند . شاعران از نیستی پشت پرده ، به شعرهای خود هستی می دهند . این ضرب المثل قدیمی را جدی بگیرید : پشت این پرده چیزی نیست . اما میانمایگان نمی توانند باور کنند . چگونه از نیستی هستی ساخته می شود . هر هنر والایی چنین آفریده می شود .
شعر جهانی دو چیز می خواهد : اول دغدغه ی جهانی و  دوم زبان جهانی و ترجمه پذیر  . شعر مدرن فارسی تقریبا هر دو را دارد  . این شعر فلسفه ی خودش را دارد . وقتی عبدالرضایی می گوید : یعنی قایقی که آدمی را نجات داد کاغذی بود ؟!! ... او بی شک مدرنیته را بدون مدرنیته هدف قرار داده است . همین گونه است وقتی مهرداد فلاح می گوید :
در این خانه قفل است
نه از بیرون کسی به درون می آید
نه از درون به بیرون می رود
و ما که در این خانه ایم
تنها از این اتاق به آن اتاق می رویم
از این واژه به آن واژه ...

 راستی ، چرا در این خانه قفل است ؟ آیا این سطرهای فلاح بیش از هر کتاب فلسفی دیگری سوبژکتیویسم کانتی را نشان نمی دهد ؟ اما این سطرها همزمان قرابتی با سطرهای کهن فارسی هم دارند ... راستی ، چرا در این خانه قفل است ؟ آیا به این مسئله فکر کرده اید ؟ ...

 

 

هومن

 

البته همه مشکل  را نباید به حساب دولت گذاشت.وفتی سطح مطالعه مردم پایین است، حمایت مادی و معنوی از خالق اثر نیز پایین می آید.
اگر نویسنده ای دارای انگیزه باشد، مسلما آثار قوی تری خلق می کند.البته باید بپذیریم که کمی هم ضعف در ادبیات هست.چرا فیلم نامه نویسان ما توان ارائه یک داستان که فیلم با سطح فروش بالا باشد را در سطح جهانی ندارند؟
فیلم سازهای بسیار معروف، دنبال کسب مخاطب بیشترند و اهمیتی ندارد براشان داستان توسط من نوشته شده باشد یا داستایوفسکی یا یه بدبخت تو آفریقا.فلیم نامه نویس باید نمایش نامه ای بنویسد که عوام و خواص بپذیرندش و تاکنون ما توان این کار را در سطح خارج از ایران نداشتیم.
البته این استدلال را نمی شود به تمام قسمت های ادبیات فارسی نسبت داد.چون آثار خیلی از نویسندگان معروف هیچ وقت جذابیتی برای فیلم  شدن ندارد.به هر حال رشته های علوم انسانی مانند زنجیز به هم وصل اند و زیاد هم بی ربط نیستند.

 

حمید همایون

کدام جهانی شدن و کدام شعر .
حکایت ما ایرانی های همیشه شاکی این است که حق و حقوق ما را ضایع کرده اند .همیشه می گویند دست هایی در کار است که ما را نابود کنند . شبیه همه آن چیز هایی که در باره فرش ایرانی و نقاشی ایرانی و ... گفته می شود .پس چه طور است که اشعار شاملو و فروغ و حافظ و بقیه جهانی شده اند . شعر یک صنعت است و مثل بقیه صنایع برای جهانی شدن ملاحظات خود را دارد . کیفیت و بازاریابی و  چیزهای دیگری مثل ترجمه که جزیی از همان بازاریابی است. چرا فلان شاعر  عرب جهانی می شود و یا از  کشوری گمنام در آمریکای جنوبی و آفریقا و جاهای دیگر،کسانی حتی در حد یک نفر، شعرش جهانی می شود . شعر  و ادبیات بدون توجه به موقعییت های جغرافیایی راه خود را پیدا می کنند .
حکایت ما در فوتبال و کشتی هم همین است و ما همیشه گله از ناداوری ها می کنیم.
 به هر صورت این که چه شعری بایستی جایزه بگیرد با تشخیص و به عهده سازمان مشخصی است که کسی نمی تواند با این تفکر که حق ما این است مدعی جایزه شود هم چنان که یک نفر از آلمان و لوکزامبورگ به صرف نزدیک بودن محل اقامتش به
محل اهدا جایزه نوبل بخواهد مدعی آن شود .سال ها پیش یک نشریه ادبی آلمانی با توجه کتاب دیوان شرقی و غربی گوته نوشته بود که اگر حافظ در زمان معاصر می زیست شاید چندین سال متوالی می توانست جایزه نوبل را از آن خود کند . علی رغم آن که ترجمه غزل حافظ به مراتب مشکل تر از ترجمه های شعر نو ایرانی است.
لطفا با اظهار نظر های غیر تخصصی و باری به هر جهت ارزش های جهانی را به سخره نگیرید.لیاقت هر صنعتی مکانی است که کسب کرده است .

 

 

محمد لوطیج

با بیشتر مطالب این پست موافقم . به راستی اگر یکی از آثار شاعران ده - بیست سال اخیر یک جایزه ی جهانی می برد ،ُ دید دوستان همین بود ؟!راستی آن هایی که مدعی اند به زبان های زنده ی دنیا مسلطند، در کنار ترجمه از ... به فارسی، چقدر از فارسی به ... ترجمه کرده اند که بازتاب در خوری نداشته ؟!

 

زهرا دهقان

شاید یکی از جنبه های جهانی شدن ،استقبال کشورهای دیگه از ترجمه اشعار فارسی باشه(اگه در دست باشه). من منکر قوت بسیار زیاد آثار شعرای معروف اروپا و برخی شعرای عرب نیستم. بله ، آثار اونا با این که ترجمه شده س بازهم قوت و تاثیر خودش رو حفظ کرده و اغلب به حق معروف و مردمی شده و این موضوع تقلید از غرب هم قبول دارم که خیلی از آثار تحت تاثیر اشعار ترجمه خلق می شه ولی این مطلب که چرا در مورد شاعران ما این اتفاق نیفتاده به نظرم دلایل بسیار زیادتری داره..مثلا این که شعر در ایران بسیار مردمیه و شاعران خوبی که همه در حد هم قوی هستن، خیلی زیاده اینه که اشعار قوی چون اندک نیست کم تر در ایران و به تبع اون در جهان سروصدا به پا می کنه... و اصلا ملاک جهانی شدن یک شعر ملاک های خاصی باید باشه که من کم تر دیدم در آموزش های ما مطرح شده باشه... نقش تبلیغات و سیاست های جهان غرب و رسانه ها رو هم نباید ندیده گرفت.

 

محمدتقی جنت امانی

من با شما تا جاهایی موافقم و جاهایی نه . فلاح عزیز من بی تعارف می گویم .من تمامی کتاب هایی را که چاپ کرده اید ، خواندم و این کارهایی را که این اواخر داری کار می کنی هم دیدم .به جز شما و چند تای دیگر، به خدا بقیه دارند ادا در می آورند .من چند تا مجموعه ی شعر این چند روز دستم رسید .باور کن هر چه سعی کردم از لابه لای این سطر ها چیزی بفهمم ،نشد که نشد . آیا شعر یعنی این که نه معنی داشته باش ونه ...بعضی از شاعران جوان ما بد متوجه شده اند .چند روز پیش برای نقد کتاب یکی از دوستان دور هم جمع شده بودیم .در این جمع همین شاعرانی که ادعای شعر امروز دارند، بودند و متاسفانه و یا خوشبختانه همگی هم یک مجموعه داشتند .باور کنید از اول جلسه تا آخرش جز فحش خواهر مادر دادن به شاعران معاصر و غیر معاصر چیز دیگری نگفتند .وقتی با اعتراض من روبه رو شدند ،پای دمکراسی را وسط کشیدند. فلاح عزیز این دوستانی که حتا یک بیت از غزل حافظ و...را حفظ نیستند و چگونه بگویم حتا حافظ را نمی توانند از رو بخوانند ،می توانند شاعر جهانی باشند ؟ من با پیشرو بودن مشکلی ندارم .اما می گویم شاعر پیشرو باید پشتوانه داشته باشد .اول باید از جایی شروع کند و پله پله کارش به اوج برسد .مثل شما .آیا غیر از این است که شما از شعر کلاسیک و...نیمایی و...شروع کردید ؟ فلاح عزیز شعر ما با این شاعران پیشرو به هیچ جا نمی رسد .نسلی که بی سواد است و در این گذار تنها کسانی موفق اند که می فهمند دارند چه کار می کنند . وسخن بعدی من: آیا شعر پیشرو یعنی این که تنها از کلماتی استفاده کرد که اجق وجق است یا به گونه ای نوشت که هیچ کس نفهمد؟آیا شاعرانی که دارند مثل قبل می نویسند و وارد جریانات نشده اند، نمی توانند جهانی شوند ؟فلاح عزیز بعضی از شاعران همه چیز را قاطی کرده اند .ای کاش ...!

 

 ثابتی

آقای فلاح ظاهرا در این خانه مهمان بی دعوتم. مطلب تان را خواندم. هم موافقم و هم مخالف.اما به معنای بی طرفی نیست. از روزی که خیلی به جهانی شدن که نه... به جهان را مثل خودمان کردن فکر کردیم ، همه چیز را به چشم مان دیدیم الا رنگ آرزو های مان را. من باور دارم آن اثری جهانی می شود که موقع خلقش هنرمند خودش را به مثابه یک جهان دیده باشد. می ماند که تفسیر هر یک از ما از جهان چیست.

 

 

طلوع

مطلب رو خوندم .مرسی .اول بگم یک طنز ملایمی در نوشته های شما هست که من اونو دوست دارم.اما در مورد جهانی شدن شعر و یا ادبیات ما باید بگم ما اول خودمون باید خودمون را قبول کنیم وقتی به خوباوری رسیدیم جامعه ی جهانی هم ما رو قبول خواهد کرد به شرطی که با ادبیات پیشینیانمون آشنا باشیم و اگر می خواهیم دگردیسی و نوآوری در ادبیات داشته باشیم .این نوآوری تنها تقلید صرف نباشه.این طوری خودبه خود قبولیم.

 

برزو علی پور

((...خب این واقعیت است چه شما قبول کنی چه نکنی خود کوچک بینی ما بلایی بر سرمان اورده که در هزار توی شعر گم شده ایم من منظورم گذشته شعریمان فقط نیست همین امروز شعرمان را هم مقایسه کنیم خیلی از بقیه جهان جلو تریم مشکل اصلی این است که ما می خواهیم شعر بومی خودمان را با معیار های بومی دیگران هماهنگ کنیم خب کلاغ راه رفتن خودش را هم فراموش می کند هر ملتی با شعر خودش بزرگ می شود مگر دیگران موقع شعر گفتن از تکنیک رایج در شعر تو بهره می گیرند هر کس تکنیک خودش و اقتضایات جغرافیایی و اقلیمی وزبانی اش را در نظر می گیرد و شعر می گوید ایا شاعران به چند تا جایزه بین المللی که به این و ان تعلق می گیرد نگاه نکن خیلی ها حق شان پایمال می شود خیلی از جوایز رنگ سیاسی به خود می گیرد و فعالیت های سیاسی برنده جایزه بیشتر پررنگ می شود تا اثرش حتمن می پرسی پس چرا ما جایزه نمی بریم علت های زیادی دارد که یکی این است که انها با معیار شعر فرنگی شعر ایرانی را می سنجند در صورتی که شعر ایرانی و زبان فارسی خصوصیاتی دارد که با ان معیار ها جور در نمی اید خودت را می توانی مقایسه کنی با خیلی از شاعران هم سنت با کل دنیا بعد نتیجه بگیری لا اقل شعر های به زبان انگلیسی را با شعر های خودت مقایسه کن نتیجه های جالبی بدست خواهد آمد...))

 

علی ابدالی  

مقاله ات را خواندم و بسیار استفاده بردم بحث جالبی است آن هم از زبان شاعر " دارم دوباره کلاغ می شوم " بسیاری از کارهایی که در شعر پیشرو امروز صورت می گیرد نمونه ای در جهان ندارد و جالب اینجاست که این قضیه برای بسیاری از اهالی فرهنگ قابل هضم نیست و نه تنها قابل هضم نیست بلکه بعضی از آنها بسیار ناراحت هم هستند ۱- در مورد این مسئله که برای آنها قابل هضم نیست دلیل مشخص است به دلیل سرکوب گسترده فرهنگی در اکثر دوره های تاریخی و به ویژه در زمانه ی حاضر خود باوری فرهنگی در بین ما بسیار کم شده است جالب است این قضیه را وقتی دوستی از بنده پرسید که چگونه امکان دارد کسی از ایران در یک هنر در جهان برای نخستین بار دست به کاری تازه بزند بسیار جالب بود پیش خودم فکر کردم که ای کاش این دوست کمی هم به انبوه مقالات و اختراعات دانشجویان جوان ایرانی در سطح جهان فکر می کرد وقتی در پیچیده ترین علوم که تکنولوژی آن در اختیار خارجی هاست ما می توانیم مقاله و اختراع داشته باشیم در زمینه ی فرهنگ که خود صاحب تمدن و فرهنگ بوده ایم آیا نمی شود ؟ ۲- و در مورد اینکه عده ای از بی رقیب بودن شعر پیشرو شاعران ایرانی در جهان ناراحت هستند دلیلش این است که دوست ندارند جریان روشنفکری ایرانی حرفی برای گفتن داشته باشد چرا که این مسئله برای آنها بسیار خطرناک است تاکنون هرگونه فکری را به خارج ربط می دادند ولی حالا که از داخل یک اندیشه ی نو در سطح جهان شکل بگیرد بسیار برای آنها خطرناک خواهد بود مگر غیر از این است هرچند که عده ای لاشخور ادبی و هنری و روشنفکر نما از روی کم سوادی و ناآگاهی با ویرایش حرف های آنها ناخواسته و یا عمدا دست در دست استبداد می نهند بحث جالبی است. 

 

 حسین مکی زاده  

همین است. دقیقا. شناساندن این آثار. و خوشحالم که شبی به نام شب ایرانی با مهرداد فلاح را سال ها پیش در استرالیا به راه انداختم. که ای کاش می شد آرشیوش را بیابم حداقل برای تو جالب و جذاب است. میدانی مترجمان فارسی به دیگر زبان هم کم اند و هم کم کار. و در این وانفسا ترجمه شعر که دیگر جای خود دارد. و اینجوری حق محجوب می ماند. مثل کارهای ساعدی سال ها قبل که لیاقت کارستان شدن را داشت و ... به جای این که توی سر من شاعر بکوبید ، سرفرازم کنید! شاعر نوجوی ایرانی دارد کار می کند. شما کارستانش کنید!

نظرات 100 + ارسال نظر
دختری از تبار ماه هفت سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:38 ق.ظ http://gheteye-natamam.blogfa.com

خوبم...؟
نمی دانم!
فقط
.
.
.
این روزها بوی نم گرفته ام!

طلیعه اکبری سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:06 ق.ظ http://maktubat.blogfa.com

سلام آقای فلاح. آخرین بار شما رو در همایش شعر دهه هفتاد در دانشگاه تهران دیدم. اون موقع من دبیر کانون ادبی دانشگاه تهران بودم و اون همایش سه روزه کلی سر و صدا کرد... نمی دونم یادتون مونده یا نه... حالا حدود سه سال از اون روزا می گذره و کانون ادبی بعد از ریاست جمهوری آقای خاتمی کم کم منحل شد و ما هم فارغ التحصیل شدیم. دیگه از اون جو در دانشگاه ها خبری نیست و فقط خاطراتش باقی مونده...به هر حال خیلی خوشحال می شم اگر به مکتوبات من سر بزنید و نطرتونو برام بنویسید.

حمید همایون سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ق.ظ


کدام جهانی شدن و کدام شعر .
حکایت ما ایرانی های همیشه شاکی این است که حق و حقوق ما را ضایع کرده اند .همیشه می گویند دست هایی در کار است که ما را نابود کنند . شبیه همه آن
چیز هایی که در باره فرش ایرانی و نقاشی ایرانی و ..... گفته می شود .پس چطور است که اشعار شاملو و فروغ و حافظ و بقیه جهانی شده اند . شعر یک صنعت است و مثل بقیه صنایع برای جهانی شدن ملاحظات خود را دارد . کیفیت و بازاریابی و چیزهای دیگری مثل ترجمه که جزیی از همان بازاریابی می باشد. چرا فلان شاعر عرب جهانی می شود و یا از کشوری گمنام در آمریکای جنوبی و آفریقا و جاهای دیگر
کسانی حتی در حد یک نفر شعرش جهانی می شود . شعر و ادبیات بدون توجه به
موقعییت های جغرافیایی راه خود را پیدا می کنند .
حکایت ما در فوتبال و کشتی هم همین است و ما همیشه گله از ناداوری ها میکنیم
به هر صورت این که چه شعری بایستی جایزه بگیرد با تشخیص و و به عهده سازمان
مشخصی است که کسی نمی تواند با این تفکر که حق ما این است مدعی جایزه شود همچنان که یک نفر از آلمان و لوکزامبورگ به صرف نزدیک بودن محل اقامتش به
محل اهدا جایزه نوبل بخواهد مدعی آن شود .سال ها پیش یک نشریه ادبی آلمانی با تو جه کتاب دیوان شرقی و غربی گوته نوشته بود که اگر حافظ در زمان معاصر می زیست شاید چندین سال متوالی می توانست جایزه نوبل را از آن خود کند . علیرغم آنکه ترجمه غزل حافظ به مراتب مشکل تر از ترجمه های شعر نو ایرانی می باشد.
لطفا با اظهار نظر های غیر تخصص و باری به هر جهت ارزش های جهانی را به سخره نگیرید.لیاقت هر صنعتی مکانی است که کسب کرده است .

پیام عزیزی سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ق.ظ http://khiyaledour.blogfa.com

( وضعیت )

نویسنده و کارگردان: پیام عزیزی

بازیگران:

رضا یونس فرد
مصطفی عباسی

نمایش برگزیده و منتخب در جشنواره بین المللی تئاتر دانشگاهی

از 14 مرداد ماه
5.30 عصر
تهران – خیابان 16 آذر – تالار مولوی

مهرداد فلاح سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://fo.persianblog.ir

دستی که سنگ می زند دست آدم است و آدم هرچه که نامش باشد آدم است لابد
..
..
..
آدم؟
صدا نزنی مرا ! نیستم

هجران سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://www.hicran.info

جهان همان قلب ماست
و همان که ما می اندیشیم.

ستایش نخواستیم نکوبند توی فرق سرمان کافی ست!

هجران سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:10 ب.ظ

خونه ی نو مبارک استاد!
ازین پس به جای من هم بنویس لطفا!

آلبا چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ق.ظ http://WWW.SALAMKHODAHAFEZ.BLOGFA.COM

سلامی که کنم رفتم...............................سلام.

remember چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.remember7.blogfa.com

سلام آقای فلاح ،
این جهانی نشدن ها ، به اسم تقی و هوشنگ و صادق ربطی نداره ، واسه اینه که خودمون هم مدام داریم خودمون رو مورد نقد که چه عرض کنم، بعضی وقتها خیلی ببخشید در قالب نقد مورد هتاکی قرار می دیم ،
ماها عادت کردیم که حتی اگه هیچ کاره هم باشیم ، از دیگران عیب جویی کنیم ، یه جور این مدلی برتری خودمون رو ثابت کنیم ، دیگه چه توقعی از جامعه جهانی داشتیم ،
یه معضلی که در قرون وسطی و حتی یه خورده بعد از اون حتی با پیدایش جریانهای نو در جوامع غربی وجود داشت ، این بود که هیچ شیوه و جریانی رو قبول نمی کردن مگر عده ای، به دلیل وسعت پیدا نکردن انقلابهای اطلاعاتی ، افراد دیگر کشف می شدن ، چه فلاسفه ، چه هنرمندان ، چه دانشمندان ،
از اونهایی که ما همیشه بعد از حداقل ۲۰۰ یا ۳۰۰ سال یادمون می افته که باید یه حرکتی رو بکنیم ، در زمینه ادبیات هم همینجور موندیم و درجا می زنیم ، حالا هی افتادیم به نقد کردن و از هم ایراد گرفتن ، هر کسی چه با سواد چه بی سواد ( که اکثرا اونهایی که ادعای سواد هم می کنن به جز یاد گرفتن چند تا کلمه کلیشه ای نیست ، بالنسبت شما البته !‌) همه می خوایم همدیگر رو بکوبیم
هیچ کس نیست که یه جریان ، یه عقیده ، یه حرفی که می زنه یه گروه داشته باشه ، جالبه که اونهایی هم که انتقادهای تند و تیز می کنن ، خودشون شب می رن می شینین شروع به تقلید از همون کسی می کنن که صبح داشتن چقدر با هیجان و آب و تاب زیر هزار تا علامت سئوال لهش می کردن
وقتی مردم ما به یه مجری ساده تلویزیون ، یه برنامه معمولی که کما بیش رو به سمت موفقیت می ره ، یه استاد موفق ، یه تولید موفق ( البته تا حدودی موفق ، چون موفقیت مستلزم همیاریه که ما اصلا نداریم تو فرهنگمان ) حتی و حتی یه راننده موفق ، هزار و یه جور عیب و ایراد می گیرن و این در شرایطیه که استفادشون رو می برن و هزار تا هم غر غر می کنن ، چه توقعی می شه از یه سبک ادبی داشت
یه جریانی رو به زور تو ادبیات پذیرفتن ( نیمایی - سپید ، حالا هر چی ) کلی طول کشید تا پذیرفتنش ، اونهم نه پذیرفتن واقعی که بازم زیر چکمه های نقد داشت له می شد ، اما بعدش چی شد ، تقلید
حالا هم هر کی هر کاری می کنه اسمش همون تقلیده ، دیگه انگار توان پذیرفتن یه جریان جدید رو نداریم
چطور غزل هیچ وقت تقلید نشد ، هر غزلسرایی تازگی کار خودشون رو داشتن ، اما هر کی شعر می گه حالا گیرم قافیه نداشته باشه ، دیگه نمی شه به حساب شعر نو گذاشتش که ، باید مکاتب جدید بیاد واسه همین نو اندیشی ها ، که نداریم ، اگر هم بخوایم باید باز هم شروع کنیم به تقلید ، ایراد کار از خود ماست
چرا الان حداقل نمی شینیم بررسی های ۲۰۰ ، ۳۰۰ سال پیش رو بکنیم ، حداقل بگیم فلانی رومانس می گه ، این مطلب اکسپرسیو بود ، این هم سورئال ، این هم ....
حالا تو این وادی بشینیم نقدش کنیم ، تا بتونیم یه چیزی ازش درآریم ، والا دیگه این سبکها هم تو دنیا مردن دیگه ، اما حداقل باید از یه جایی شروع بشه
الان باب شده یه سری نوگرایی می کنن ، یه سری می آن می گن تقلید بود
یه سری حرفهای سیاسی ، اجتماعی می زنن ، یه سری می آن می گن شعر که وظیفه اش این نیست
یه سری درد دلشون رو می گن ، یه سری می آن می گن اه طرف خیلی ببخشیدا ، جواده ، چقدر حرف عاشقانه
آخه اون بدبختی که تازه داره وارد میدون می شه چه گناهی کرده

حالا با تمام این توصیفها چه توقعی از جامعه جهانی داریم ، مگه خودمون ، خودمون رو قبول داریم ؟ ؟ ؟ !!!!!‌

ابوالفضل حسنی چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:41 ق.ظ

سلام مهرداد کارت را در کا فنت تونستم ببینم همان کار سنگسار رو ...خوشم امد خب رفتم خونه دیدم که رشین بلاگ مشکل داره باز نمیشه ....بعد متوجه شدم که محل نظر نویسی قار قار هم بالا نمی اد الان هم همینجوریه ...در ضمن خواستم برای کارت توی هوا خوری بنویسم از همین جا ....دیدم اون صفحه انگیلسی امد.... بچه ها می گن از ویندوزشه ...قضیه را با انوش محبت کن در میان بزار ....بعد ظهر بهت زنگ می زنم نتیجه را بهم بگو......ممنون

معصومه مظفری چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ب.ظ http://www.blogfa.com

سلام مهرداد عزیز
مقاله ات را در مورد جهانی شدن خواندم.با تو موافقم.آنچه باعث میشود تو را دوست بدارم جسارت تو در بیان حرفهایی است که دیگران توان گفتنش را ندارند.چرا ما هرگز جهانی نمی شویم؟ چون هیچوقت نقادان ما مترجمان ما و اساتید بزرگ ما با شاعران و جریانات شعری همراه نیستند هیچوقت آنرا جدی نمی گیرند هیچوقت بزرگمان نمی کنند مدام کوچک میکنند آنچه را که باید بزرگ بدانند و دقیقا ماجرا از اینجا شروع می شود.

جلیل قیصری چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:58 ب.ظ

جلیل قیصری چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:12 ب.ظ http://www.soo-lar.blogfa.com

با نا خرسندی باید بگویم که بخشی از ادبیات معاصر ما فرزند نا مشروع غرب است در ا
تکنیک و محتوا سعی کرده ایم چیزهایی بگوییم که دیگرانش از ما بهتر گفته اند سفارش نیما را فراموش کرده ایم که -با چشمان خود ببین وبا ذهن خود بیندیش و با زبان خود بگو -به روایتی دیگر بجای این که جهان را با نگاه خود ببینیم خود را از نگاه جهان دیده ایم
۲-اثار ادبی مان ترجمه نمی شود مهاجرین زبان دان ما هم بیشتر شان به دانسته های سی سال پیش مشغولند بدون اگاهی کامل از تحولات ادبی در وطن
۳-نبود تبادلات ادبی به هر دلیل افریده های ما را در محاق نشانده است و مترجم غیر ایرانی چگونه جیزی را که ندیده است و نمی شناسد ترجمه کند
۴-بی هیچ اغراق و تردیدی باید بگویم که بخشی از ادبیات معاصر ما هم جهانی است امادور از نشر و نگاه جهان و در محاقی مداوم .

خودکار کم رنگ چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ب.ظ http://khodkarekamrang.blogsky.com/

مهرداد فلاح عزیز
گفتم به این مسئله لینک نبودن وب سایت اینجانب و شما پایان دهم هر چه باشد شما بزرگ تر هستید و موجب افتخار بنده لذا قار قار به خودکار کم رنگ(شعر)پیوند گردید.تا بعد به ترتیب حرف الفبا تنظیم شود .
موفقیت شما آرزوی خودکار کم رنگ است
خودکار کم رنگ

ری ون جو پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:33 ق.ظ http://reyvanjo.blogfa.ir/

در ادامه صحبت دوستانِ باریک بین, می پندارم جهان بینی بسیاری از شاعرانِ ایرانی (که اینان نماینده گان مردم آگاه زمان نیستند) با جهان علمی و فلسفه جهانی از جایگاه انسان در تناقض است. این چیزی که اسم اش را می گذارند درک و دریافت معنوی و فراورده ی مستقل و غیر حسی اش (و نه خلسه ای اش که در کشور ما عینی فرض می شود) با این ماده متحرک و جهان هستی, گاهی جای پوزخند و گاه جای قهقهه و شگفت زده گی را دارد. این همراه نبودن با اصول علمی و منطقی (و نه همسان نبودن) و درک نا درست از مسایل روز و بازتاب این اندیشه در شعرِ زمان, موجب نا خرسندی خاننده خارجی را فراهم می آورد.
دیگر این که برای شاعران هم میهن ام به دلیل حسادت های آشکار و همینطور دسترسی نداشتن به ابزار رسانه ای قوی هم از سختی های رسیدن به شاه راه ارتباط با نسل هم زمان آن سوی آب هاست. آنهایی را تجسم کن با حقوقی مکفی و دهانی خسته از جویدن و گلویی آماده و گشاد برای بلعیدن و شکمی بزررگتر از هر سرزمینی برای انباشت سخنان یاوه که چه امکاناتی را دارند و بهترین تفریحشان هم سرزنش هنرمند نو پرداز است. چه تجسم چندش آوری ... تازه دعوت های جهانی از این ها برای تکمیل ظرفیت صندلی ها در سمینار هایی ست که کف زدن برای حضار بسیار خاطره انگیز و البته هنرمندانه است!
اما شاعر نو پردازِ ایرانی دنیای بزرگتری دارد! جهانی که باید در دنیایِ او بنگرد که چه گونه درون این همه سختی را تَرَک می اندازد. با حرکت دست نیما, و پیدایش رهیابان نوین و آگاه بعدی و دنباله دار اش چنین سرسام آور از مرز های مجازی فاصله می گیرد.
من به وجود همه شاعرانِ نو پردازِ خوش فکرِ ایرانی ام که در رنجی بزرگتر از شعرایِ جهانیِ (که دارای تامین اجتماعی و سهمیه جهانگردی به پیرانه سری هستند) افتخار می کنم.

سورنا پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.soorenaa.blogfa.com


دست های برادرم را گذاشتند توی حنا
دل تو قند آب می شود
دل من سیر و سرکه

این ریش این قیچی !
بریدید
بدوزید
..... دست از سرم برادر
نه هنوز کچل نشده ام
برگرد

کٍل می زنند تا با من کَل کَل کنند

نشخوار اشک در چشمهایم
ومن هنوز دوستش می دارم

برادرم را داماد کردند
برای تنوع
تهوعش نصیب من شد

سگ باش
خواهر نباش

به عروس امشب بگویید
تمام خاطراتم که الک شود
برادرم معجزه است

دلت گر بگیرد
آرمان به دل ندارم
برادرم را در لباس سفید
دیدم !!!!!!!!!






مستان پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://www.mastan_433.persianblog.ir

دوستی می گفت این روزها در ایران به جای شاعر می خواهند فیلسوف پروری کنند انگار راست می گفت با این حساب تا قیامت زلف معشوق به دست دگران خواهد بود

ف دال پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:18 ب.ظ http://ekphrasis.blogfa.com

جهان دارد می شود. ما هم داریم می شویم. اصلا مگر چیزی هست که نشود یا هنوز نشده باشد؟

با خیلی حرفهاتان موافقم. شاید سر پرشور و نترس نیست و کمی سیاست زدگی نمی گذاره کریستوای فارسی صداش رو بلند کنه. وگرنه انقلاب زیبایی در جریانه که شاید رسمی نبودنش بزرگترین حسنش باشه.

شاید اگه ما هم شعرخوانی های سنت شکنمان را می توانستیم وسط خیابانها و پارکها به صدای رسا بخوانیم زودتر از اینها یخمان می شکست. اما این از کیفیت کار کم نمی کنه. صدای شاعر برادر من این صداست که غایبه و هیچ خط و خطوطی جای صدای غایب رو نمی گیره.

به امید روزهای شدنی تر

زهرا دهقان پنج‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:20 ب.ظ http://http:/www.soroodezamin.blogfa.com

حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم......................
............................................. به روزم
و
همیشه منتظر.
.
بی آک زی.

سمیرا کرمی شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:09 ق.ظ http://www.dood.persianblog.ir

سلام .اقای فلاح به نقدی روی مجموعه شعر تخلیه عمومی به روزم .ما را از هوا خوری انداختی

حمید تقی آبادی شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:42 ق.ظ http://layalila6.blogfa.com

سلام أقای فلاح. این دیگه معرکه ست. اونجوری تک ساحتی شده بود. خب به نظرم باید نوشته هم می شد چیزی. من هم به روز رفتم. چند روز بود اینترنتی نبودم. ببخشید دیر رفت

هیلا شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.mahilabteshne.blogfa.com/

مطالب پر محتوا بود

حرف های جالبی زدی ، کمتر بهش فکر کرده بودم

موفق باشی .

مجید قبادیان سوادکوهی شنبه 13 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:04 ب.ظ http://zoharab.blogfa.com

سلام جناب فلاح عزیز
مطالب شما ودوستان عزیز دیگر دقدقه ی همه ی ماست
وقتی رسانه های ما از هر نوعش (دیداری /شنیداری و...)همه به تریبونی برای تبلیغ تفکری (اگر بشود گفت تفکر) خاص تبدیل شده ِ وقتی کتابهای درسی ما هنوز نیمای بزرگ را هم درست و حسابی به این بچه های بیخبر از همه جا معرفی نمیکنند وقتی اکثر اساتید دانشگاهی ما هنوز توی فاعلاتن گیر کرده اند وقتی به هزار دلیل غیر موجه بین مردم ما و شعر معاصر فاصله می اندازند نتیجه اش میشود این که شعر ما هنوز در اندازه های وطن غریب مانده چه برسد به ...
وقتی چهار تاشاعر مهاجر ما کاملن آشکارا به انکار هم !به هم خندیدن !به هم انگ زدن و...مشغول بوده چشم دیدن هم را ندارند موفقیت یکی انگار خاری میشود توی چشم دیگری آنوقت انتظار جهانی شدن به نظر خیلی مضحک میشود فلاح عزیز اینطور نیست؟
ما تا مشکلمان با خودمان حل نشود /این خرده گرفتن ها نشود خرده فرهنگ /نمیشود این فرهنگ جهانی شود زور که نیست

م.قیری یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.tem.blogfa.com/

اما من هنوز تکمه های محکم ایدئولوژی را به هر بیوه زنی ترجیح می دهم

گیس یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://gisoou.blogfa.com

این وبلاگ در هر پست بخشی از رمان بلند ((گیسو)) اثر ((گیس)) را ارائه می دهد

شاپرک یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:43 ب.ظ http://shaparak-kocholo.blogfa.com

سلام همسایه

از آستین بیرون بکِشیَم ، یا دستانت را به رُخم

به انتهایم نزدیکترم...


با ته مانده هایم به روزم

به سراغت آمدم تا تنها نباشی ...
تنهایم نگذار
بدرود [گل][بدرود]

سراغی از ما نمی گیرید استاد؟

دختری از تبار ماه هفت یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://gheteye-natamam.blogfa.com

سلام
چند تا سوال دارم و احتیاج به راهنمایی!
اگه امکانش هست بگین من چه جوری میتونم از راهنمایی شما بهرمند بشم.
منتظرم

با تشکر
نسیم

محمد حسن جنت امانی یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.amani11.blogfa.com

*...
هیچ چیز سر جای خودش نیست
این صندلی وارونه
- میز افتاده
این کاغذ های پاره پوره بوی کسالتی عمیق می دهند .....

با یک شعر به روزم و منتظر حضور سبزتان

عارف رمضانی دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:41 ب.ظ http://baghayeneh.blogfa.com/

سلام مهرداد جان !
خوشحالم که بالاخره کاری را کردی که مدتها ضرورت انجامش
اجساس می شد .دستت درست .
مهرداد عزیز ! جهانی نشدن شعر یک مصیبت است و شدنش هزار مصیبت .ببین با همین سینمای ما که خیر سرمان جهانی شده چه برخوردی می کنند و منتقدان قلم به مزد چه انگهایی که به آن نمی چسبانند.با این حال حرفهایت را قبول دارم وبه طور خاص این فراز را :
« اگر یکی مثل شاملو ،تاکنون در دنیای اسپانیایی زبان یافت نشده که هم چنان که او شعر لورکا را به فارسی زبانان هدیه داد ، شعر شاملو را برای اسپانیایی زبان ها سوغات ببرد ،دریغ و افسوسش می ماند برای خودشان ...»
مهرداد حان ! جهان شاعر ، شعر است حتی اگر شعرش جهانی نشود .
پایدار باشی


مهرداد فلاح دوشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:53 ب.ظ http://mehrdadfallah.blogfa.com

در باب چرا رسیدنم به شعر های خواندیشنیدنی
...........................................................
کلاغ که قار قارش را پر از دهان من داد ، پر به جایی کشیدم که جایی نبود: به مغاکی که خودم!
بازی بامزه ی لحن ها و صدا ها و دهان ها در دارم دوباره کلاغ می شوم ،آن قدر جذبه داشت که تا همیشه ی یک شاعر را برای خودش بردارد. من یکی ولی اهل آشنا نیستم زیاد! شعر را با مچ گیری اش بیشتر دوست دارم تا با ناز و نوازشش. همین که بر می گشتم به آشنا ، دلم برای غریبه غنج می زد. غریبه البته که ترس دارد و ترس البته که قند!
قند خواهی من تمامی ندارد انگار...!
..
..
..
http://mehrdadfallah.blogfa.com/

مهرداد فلاح سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:35 ب.ظ http://fo.persianblog.ir

ای علی سطوتی!
چیزایی نوشتی در باره ی من و این کار های تازه ام . کمی هم به این و آن و من،ادبیات لمپنی یاد خواستی بدهی انگار نه؟ عیبی ندارد .می گذرم از این ها اگر که به حرف بیاورد دهانی را گیرم برای زیراب زدن ! این بهتر از حرف های به اصطلاح خاله زنکی زدن توی این جا و آن جاست و اسیر بازی های محفلی شدن...
می دانستم !
حدس می زدم!
حس می کردم!
کم که می نمودم، داد کسی در نمی آمد. با دهان بسته، دوستان(!)دوست ترم می دارند انگار. زنده ام هنوز ! و این است که برخی( که پز شان اندیشناکی ست ) شاعر را رقیب می بینند و می خواهند سر به تنش نباشد. پس می کوبند به گمان خود!
راستی!
منتظرم کتاب های دیگرتان هم در بیاید. شما که شعر بنویسید،شعر جوان می ماند.

حسین تیموری سه‌شنبه 16 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:48 ب.ظ http://adamakkoshi.blogfa.com/

آمدم قار کنم/قار مرا به غار برد و از خودش که لای کتابی داشت پیچ می خورد/ زار کرد/به درد مار زد/ به ماه آب نفسش گرفت
حضور محترمتان در لینگستانمان/لینکید

ابوسعید مرضایی چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ http://arjanestan.blogfa.com/

چقدر ذات انسانی و بنیادی دارد حرف هایت مهرداد جان
آخر نباید که آنها برای شعر ما ارزش گذار کنند...(چرا انها اگر بدانند که خبری هست حتمن به سراغش می آیند)
(اما این بحث ترجمه آثاری چنین بماند که آگر یکی بنویسیم مثلن انگلیسی ها چگونه چند تا بردارند)
خیلی دلشان بخواهد ...(می دانم آنها می خواهند به هر چه که بهتر و پیشرو تر دست یازند) خوب چه طور آگاه شوند
آخر سفیران فرهنگی آنها که (اساتید ایرانی اند!!!!!)
با یک سویه نگری و تعصب فقط سیاق خود را بزرگ نمایی می کنند چه باید کرد
وقتی مستشرقی دکانش را یافته که نمی آید ...(نوش جانش ....)ما چه کنیم که دکانش بی رونق...
از سویی چقدر مگر رسانه های داخلی می توانند دوام بیاورند (بگذریم که آنها در هر پذیرش سلیقه حاکم شده به جامعه عنصری را که حرف آنها را به زبان نو بزند رو می کنند ....اما همین هم مگر غنیمتی نیست....هست)
مگر از همین تکه پاره های فیلم های معروف یا ...در هر هنری از این رسانه پخش می شود نبود که نوجوان دیروز گرفت که سرچشمه جای دیگریست و...
آخر از یک ایرانی که در همان سالی که از این خاک پریده گیر کرده است چه انتظاری
پشتوانه های هنر پیشرو ایران نیاز به حمایت دارند
اما نه از جای دیگر باید آغاز کرد و ...
ببخش پریشان نوشتم و سرت را درد آوردم استاد ...دل پری دارم و هر چند سنگین اما می خواهم عقاب...
بماند حرف بسیار :)


علی حسن زاده پنج‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ق.ظ http://alihasanzade.blogfa.com/

سلام.
خودت را عشق است فلاح جان.بگذار دیگران از حسادت بترکند و دراین رویا که شاعر خواهند اگر کسی را نفی کنند آن هم بدون هیچ منطقی غرق شوند وچه بسا روزی هم غرق عرق پیشا نی شوند زیزا که از کار دنیا هیچ کس خبر ندارد حتا اگر طرف شاملو باشد.خداحافظ.

Anoush.aspx دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:44 ب.ظ http://anooshiran.spaces.live.com/

ba yek sher be roozam

تاتــــــــــــــورا دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:50 ب.ظ http://TATORA

محمد رضا محمدی آملی پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:13 ب.ظ http://www.harfeno.blogsky.com

سلام
ما برای جهانی شدن به نوعی ساخت زدایی ذهنی نیاز داریم شعر ما جهانی نشده چون ماجهانی نشدیم و جهانی نیستیم حتی اگر برنده ادبیات نوبل شویم . اما دلایل
۱-ذهن گرایی افراطی
۲-روحیه استبدادی و تمایل به مالکیت مطلقه در حوزه فرهنگ
۳-عقل محوری غیر ابزاری
۴-خودمداری و خودمحوری
۵-اسطوره گرایی افراطی و اسطوره سازی
۶-هنر آمرانه
۷-جغرافیای محدود زبان فارسی
۸-نبود تنوع و کثرت طلبی فرهنگی
۹- از خود بیگانگی و فرار از ارزش های بومی


و ... بما ند برای بعد

حمید موذنی دوشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ http://www.modaara.blogfa.com

سلام
جالب بود و عمیق
با مطلبی با عنوان؛سیکل مطلقه مشروطه و بازی مارو پله به روزم

سایه جمعه 9 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 10:39 ق.ظ http://sayeh-k.blogfa.com/

اوف آدم یه جوری میشه .حال و حوصله ی این آقا بزرگا رو ندارم ولی سر نزنی ناراحت میشم

حمیده محمرضاپور سه‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ http://www.shaeramke.blogfa.com

همیشه می گریزم تا از روبه رو شدن با خودم طفره بروم
سلام
بروزم و منتظر
بااحترام
دختری که روز و شبهایش فرقی ندارد[گل]

احسان مهدیان پنج‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ق.ظ http://hojum.blogfa.com

«ما خانه نبودیم»

وقتی میروی جایی که درخت می کارند .
میدانی گندم نمی چینند . اما مطمئن نیستی ها ؟
وقتی حمله کردند ما در خانه نبودیم
پس رفتیم خانه را پس بگیریم بقیه حرف اضافه با سالاد فصل بود
میزهایی که چیدند
سفره هایی که سفرها یی هم گرفتند به راه
اما همیشه یادم هست . که چیزهایی
آنطرف گلوله هایی که میخوردیم شیطان داشت سجده می کرد .
صورتش رنگ زنی نیمه کاره بود
می خواست در آینده اش بال در بیاورد
مگر اسمت را نگفتی به دیوار روبرو ؟
چطور آتش بیاورم برای آبی که افروخته ایم ها ؟؟
بااحترام هجوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووم

الفبا یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.alefba-poetry.blogfa.com

نگاهی به اروتیسم در مجموعه شعر هفت ها اثر مجتبی پور محسن

خواننده دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:50 ب.ظ

شعری از تیرداد نصری
..........................
باید می فهمید زودتر از اینها می فهمید؛
و با دلخوری رادیو را بست .
باید می فهمید زودتر از اینها؛
و با دلخوری تلویزیون را خاموش کرد
روزنامة عصر را کنار گذاشت .
« شاید کودکانت هم ، چیزها را از تو پنهان می کرده اند »
اینبار با تردید به آنها نگاه کرد
«شاید همسرت هم ؟»
به او هم با تردید نگاه کرد .
در خیابان از کنار ما با عجله رد شد
و ما که می دانستیم آگاهی ، شکل دیگری از زیستن است
صدایش زدیم :
شورانگیزترین خبرها با او در میان گذاشته شد تا در خودش نشکند
رنگین ترین تصویرها پیش چشمانش کشیده شد
و مژدگانی نایاب ترین گمشده این سالها را به او گفتیم .
او حالا با کلماتی که هیچ رادیویی پخش نمی کند -
که هیچ روزنامه ای -
که هیچ تلویزیونی -
چیزی نو ساخته است ؛ با دوام - مقتدر
آنقدر که بتوان با اطمینان به آن پناه برد
آنقدر که بتوان با اطمینان بر سفره اش نشست .

مهرگان علیدوست شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:41 ب.ظ http://www.persianblog.ir

سر اگه داشتی به ما هم بزن تا سرت را بزنم.

م شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ب.ظ

مهرگان علیدوست شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:57 ب.ظ http://mehrganalidoust.persianblog.ir

سر اگه داشتی به ما بزن تا سرت را بزنم.جعفر خادم گفت پیدا میدا نیستی؟

اصلا هیچ کس... سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:41 ب.ظ http://anima777.blogfa.com

سلام مهرداد عزیز این کارت رو چندین بار خوندم و از باز کردنش مثل سفره ی نانو شراب لذت میبرم
این رستاخیز تو خیز بلند میخواهد
مطرب بزن نوایی این قصه ی ترم را
تا خاک پربگیرد پرواز بی پرمرا
....همیشه باشی
شاعر ...
شاد...
راد...

مهسا دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 04:04 ب.ظ http://13611613.blogfa.com

خوبه

mishel یکشنبه 19 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.coffemishel.wordpress.com

کافه میشل: بوی قهوه تلخی که مدتهاست قحطی خیابان نادریست.
ادعای شاعری ندارم ، مینویسم ، سعی دارم تا ســــایه های تابستانهای کودکیــــــم و دستانت که هیچ گاه نبودند را با احســــاســــــم در کاسه غم انگیز شبهای غربت در آمیزم و طرحی روی کاغذ پیاده کنم.

اگر اجازه بدهید وبلاگتان را روی کافه میشل لینک خواهم کرد.

با تشکر ، میشل ، ایسلند.

سرانی جمعه 2 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:56 ق.ظ http://mashqezan.blogfa.com

با درود مهرداد گرامی

تا هفته ی آینده در سفرم بر می گردم و مطالب شما را می خوانم . تندرست باشی دوست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد